سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 41
کل بازدید : 206806
کل یادداشتها ها : 111
خبر مایه


منشور کورش ، نخستین منشور جهانی حقوق بشر:

منم کـورش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانمند ، شاه بابـل ، شاه سومر و آکد ، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ … نوه کورش ، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش ، شاه بزرگ …
ترجمه و انتشار فرمان کورش بزرگ (کورش دوم) پرده از نادانسته‌های بسیاری برداشت و به زودی به عنوان «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او به نام نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند، حقوقی که انسان امروزه پس از2500 سال در اندیشه‌ی ایجاد و فراهم سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آن را در سر می‌پروراند.   

آشور نصیر پال، شاه آشور (884 پیش از میلاد) در کتیبه‌ی خود نوشته است:
«... به فرمان آشور و ایشار، خدایان بزرگ و حامیان من... ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم... حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم... بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم ...».

در کتیبه سناخریب، شاه آشور (689 پیش از میلاد) چنین نوشته شده است:
«... وقتی که شهر بابل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که به صورت تلی از خاک درآمد. همه‌ی شهر را چنان آتش زدم که روزهای بسیار دود آن به آسمان می‌رفت، نهر فرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد ...».

در کتیبه آشور بانیپال (645 پیش از میلاد)، مشهورترین پادشاه آشور، پس از تصرف شهر شوش، پایتخت ایلام (تمدن ایلامی، جنوب ایران را فراگرفته بود) آمده است:
«... من شوش، شهر بزرگ مقدس... را به خواست آشور و ایشار فتح کردم... من زیگورات شوش را که از آجرهایی با سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم... معابد ایلام را با خاک، یکسان کردم و خدایان و الاهه‌هایش را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آن را دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سرزمین شوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم... ندای انسانی و... فریادهای شادی... به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به توبره کشیدم و به ماران و عقرب‌ها اجازه دادم آنحا را اشغال کنند ...».

و در کتیبه نبوکد نصر، شاه بابل (556 پیش از میلاد) آمده است:
«... فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانک زنده‌ای از آنجا برنخیزد ...».
اما با وجود رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل

کورش پس از ورود به شهر بابل با مردم شهر چنین رفتار کرد:
متن کامل منشور کورش به دو بخش تقسیم می شود. بخش اول که نه از زبان کورش ، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود ، که در این مقاله در مورد آن بحثی نشده و بخش دوم که که از زبان کورش بازگو می شود. در اینجا گزیده‌ای از مشهورترین بخش آن، آورده می‌شود.
 

« منم کـورش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانمند ، شاه بابـل ، شاه سومر و آکد ، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ … نوه کورش ، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش ، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم ، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک [و دقت کنید که کوروش با وسعت دیدی بی همتا به  مردوک، خدای بابلیان اشاره دارد و چون «خداوند جان و خرد» را فراتر از هر چیزی می بیند، متعصبانه تنها بر نام وی تکیه نمی کند تا مبادا دون شأن خود ببیند نام دیگر خدایان را بر زبان بیاورد. این گونه است که او به باورهای بابلیان احترام می گذارد. در ترجمه هایی که در این بخش نام اهورامزدا آمده به اصل متن وفادار نبوده اند] ،  خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانیِ بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم »

کورش پس از ورود به شهر بابل - در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی - فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند، هزارن آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان غنیمت گرفته بود، به آنان بازگردادند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایش‌گاهی بزرگ برای خود برپای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند.
 

منشور کورش


در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عزرا و اشعیا در کتاب تورات آمده است:
«خداوند روح کورش، پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش، پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یهوه، خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای او در اورشلیم که در یهود است بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهود است برود و خانه یهوه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید؟... پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند. و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نبوکد نصر  آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رییس یهودیان سپرد».

در اینجا مایلم به این نکته تأکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است، بلکه این فرمان فرآیند فرهنگ ایرانی بوده است; فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است، و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، درآغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و به کار بسته است.
سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهن ترین روزگاران، تابش‌گاه اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال، مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. [باشد که ما نیز _ چونان گذشته ها _ در کنار جهانیان باشیم]
منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ