سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 208826
کل یادداشتها ها : 111
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی
منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان

هرودوت در این زمینه میگوید: مردم ماد (از دیااکو) اطاعت کردند و شهری را که اکنون اکباتان نام دارد بر پا ساختند که دیواره های آن بلند و محکم دایره وار تو در تو ساخته شد، هر دیوار از دیوار بعدی بلند تر... شماره ی دایره ها هفت تاست. کاخ پادشاهی و خزانه در درون محوطه ی آخری است... اولی سفید دومی سیاه، سومی ارغوانی، چهارمی آبی، پنجمی نارنجی و تمام اینها را با الوان رنگین کرده بودند و دو تای آخری یکی از نقره و دیگری از طلا مستور شده بود.
لوح زرین به نام "آریارمنه" در تپه باستانی هگمتانه کشف شده که از زر ناب و به ابعاد ??در ? سانتیمتر و دارای ?? سطر به سه زبان است. آریارمنه نیای داریوش یکم از شاهان هخامنشی است.


منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی
منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان


بنا به اظهارنظر باستانشناسان این لوح قدیمی‌ترین کتیبه هخامنشی می‌‌باشد که در حال حاضر در آلمان نگهداری می‌‌شود.
علاوه بر این کتیبه چند کتیبه زرین و سیمین دیگر هخامنشی نیز در این محل کشف شده است که نشان می دهد هگمتانه احتمالا محل اصلی خزانه هخامنشیان بوده است.
در حال حاضر قسمتی از این شهر باستانی از زیر خاک خارج شده  و حفاریها در این منطقه ادامه دارد.


منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

منطقه باستانی هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

سرستون های موجود در موزه هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

اشیاع موجود در موزه هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

اشیاع موجود در موزه هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

سر گاه سفالی؛ دوران هخامنشی؛ هگمتانه؛ عکس از آنوبانینی

اسکلت انسان؛ هگمتانه؛ عکس از آنوبانینی

اشیاع موجود در موزه هگمتانه؛ همدان؛ عکس از آنوبانینی

اسکلت انسان؛ هگمتانه؛ عکس از آنوبانینی
منطقه باستانی هگمتانه و موزه آن؛ همدان



  

 

ذوالقرنین آتیلا ، اسکندر و یا کوروش

دشت قدم می زد ، احساس غریبی داشت ، بسیار اندیشناک بود ، نه بخاطر جنگ فراروی فردا ، از این میدانها سخت تر را نیز گذرانده بود ، خیالش از نیروهایش نیز راحت بود و می دانست آنها بسیار با دقت مواظب شبیخون احتمالی دشمن هستند. از کنار نگهبانان محافظ شب عبور کرد و از محل نگهداری اسبها گذشت و به آرامی ازاردوگاه نیروها و نگهبانان فاصله گرفت.

در دشت پر از ستاره قدم می زد و تا بیکرانها را نظاره گر بود ، به دنبال گوشه ای بود تا بنشیند و با آسودگی بیاندیشد ، به آنچه که گذشته است.می خواست پس از سالها خستگی بر گذشته خود مروری کند ، حس عجیبی او را به اینکار وا می داشت ، با خودش می گفت ، چرا این شب ؟

روحش آرام نداشت ، می خواست فکر کند و به گذشته های دور نظر بیافکند شاید خستگی دوران را از تن خسته اش بدور سازد.در همین افکار غوطه ور بود که ناگهان فرا روی خود درختی تنومند دید. گویا تازه به عالم واقعیت برگشته و نمی دانست چه زمانی است که در افکار خود است ، درخت بر روی تپه ای مشرف به دشتی بود که لشگر او در آن دشت بیتوته کرده است. به پشت سر خودش نگاه کرد ، از چادرهای لشگرش دور شده بود و از فاصله دور به آتش میان چادرهای لشگرش خیره گشت. آرام به درخت تکیه داد ، و تازه خستگی را در خود احساس کرد . بر روی زمین نشست و شروع به مرور گذشته کرد ، ذهنش نا خود آگاه به سمت گذشته حرکت می کرد ، مایل به مقاومت در برابر اینگونه افکار نبود ، می خواست به گذشته بیاندیشد.

از هارپاگ سردار مادی و دوست خوبش شنیده بود که قوم او هخامنش از نواحی کوهستانی پارسوا به دشت سوزیان سرازیر شده و با قومهای کاسی و انزانی در آمیختند. قوم او بقدری از نظر فرهنگی و صلابت فکری نسبت به دو قوم دیگر برتری داشت که به آرامی آنها را در خود حل کرده و در نهایت آرامش در کنار آنها به زندگی پرداختند.

سپاهیان پارسوا و انزان در هلولیته به جنگ با سناخریب پادشاه بزرگ آشور رفتند و در آن جنگ جد بزرگ او هخامنش رهبری این اقوام را در این جنگ عهده دار بود و از آن روزگار به آنها لقب قوم هخامنش داده شد. پس از هخامنش " چا ایش پیش " پادشاه گردید و همه از او فرمان می گرفتند و در شهر " آنشان " که شهری باستانی در " انزان" بود و در شمال غربی شوش قرار داشت ، فروانروایی کرد. 

پس از او دو پسرش "آریارامن" و" کوروش اول" سرزمین را با توافق به دو قسمت تقسیم کرده و اقوام ساکن در آن دو ناحیه که یکی به نام پارس و دیگری آنشان بود را رهبری می کردند. از آریارامن لوح هایی باقی مانده که هم اکنون در خزانه او نگهداری می شود ، با خطی میخی و نوشتاری که قدرت و استواری از آن هویدا است. می خواهد ار این نوشتار در نوشته های خود استفاده کند . هر وقت این نوشته را می خواند قدرت می گیرد و ترس از او دور می شود.
در دوران این دو پادشاه مادها بر سرزمین آنها چیره گشتند و چون نیرویی بسیار قوی بودند ، آریا رامن و کوروش اول برای حفظ قوم های خود با آنها از در دوستی بر آمده و حاضر به خراجگزاری مادها گشتند هر چند برای قوم آزاد اندیش آنها امری بسیار سنگین بوده است و او با شناخت از روحیه مردمانش به سختی آن روزگاران کاملاً آگاه است.پس از آریارامن پسرش " ارشام" بر پارس حکومت می کرد ولی او کاملاً از پسر کوروش اول به نام کمبوجیه اول پیروی می نمود.
ایرانیان خراجگزار باقی ماندند تا اینکه چرخ روزگار به سمت قدرت بخشیدن به آنها به گردش در آمد.  " آستیاگ " پادشاه مقتدر و بی رحم ماد در خواب دید که از بدن دخترش " ماندانا" نهر آبی سرازیر می شود و پایتخت او و سراسر آسیا را فرا می گیرد. از خواب هراسان بر می خیزد واز خوابگزار بزرگ خود می خواهد تا خوابش را تعبیر کند. خوابگزار به او گفت : از دخترت پسری زاده خواهد شد که نه تنها ملک تو ، بلکه سرا سر آسیا را تسخیر خواهد کرد. آستیاگ چاره خواست و به او توصیه کردند که خون دخترش باهیچیک از نجیب زادگان ماد ، صاحب شأن و مقام مخلوط نشود تا مبادا پسری از آن زاده شود که علیه او قیام کند.
تصمیم بر آن شد که ماندانا به کمبوجیه پسر کوروش اول که شاهی از نواده هخامنش می باشد و یک ایرانی اصیل و ملایم است و هیچ سرکشی از او مشاهده نگردیده است ، داده شود ، تا با این عمل هم منزلت دختر خود را پایین نیاورد و هم خطری را که احساس می کرد با دور ساختن دخترش از مادها دفع میشود ، رفع کند. از این لحاظ کمبوجیه را نیک دید و کمبوجیه را به دامادی خود بر گزید و پس از مراسم عروسی آن دو را به پارس فرستاد.
درهمان سال بار دیگر آستیاگ خوابی دید که باز او را بر آشفت. در خواب دید که درخت تاکی از ماندانا روییده و بر تمام آسیا سایه افکنده است . خوابگزاران دگر بار همان تعبیر قبلی را برای او تکرار کردند. پس شاه برای چاره جویی فردی را به پارس اعزام کرد و خواست ماندانا را در آستانه وضع حمل به دربار ماد برگرداند تا به بهانه مراقبت بهتر از اوبر فرزند او نظارت داشته باشد. ماندانا پسری به دنیا آورد و آستیاگ نوزاد را به هارپاگ که از اقوام او بوده  و در میان مادها فردی راست سیرت معروف بود سپرد تا طفل را هلاک کند و خبرش را برای شاه بیاورد.
هارپاگ مردی دانا و زیرک بود ، با خود اندیشید و به این نتیجه رسید که آستیاگ به دوران کهولت رسیده است و هر زمان ممکن است از دنیا برود و آنگاه دختر او ماندانا به سلطنت می رسد و درآن زمان است که انتقام خود را از قاتل فرزند خود خواهد گرفت. پس تدبیری اندیشید ، البته برای نجات خود از مخمصه ای که افتاده بود ، ولی به دلایل راستگو بودنش این حقایق را برای کوروش اعتراف کرده بود و کوروش از این لحاظ هرگز او را مورد نکوهش قرار نداده بود ، زیرا این کار را امری طبیعی برای حفظ زندگی و در عین حال آینده نگری هارپاگ می دانست و از او خرسند و راضی بود و خدمات کلان او را در به قدرت یافتن خود هرگز فراموش نکرده بود.

هارپاگ کودک را به به یکی از چوپانان آستیاگ به نام " میترادات " سپرد و برای اینکه او در کشتن کودک کوتاهی نکند به او گفت که این کودک نوه آستیاگ است که پدرش کمبوچیه می باشد و مادرش ماندانا و نام او کوروش است اما اگر میخواهی از خشم آستیاگ در امان باشی او را بکش . و بدین ترتیب در نظر خود هم فرمان آستیاگ را اجرا نموده و هم خود را از خشم ماندانا در امان نگه داشت. اما چوپان از کشتن کودک امتناع کرد و به درخواست همسرش نوزاد خود را که از قضا به تازگی مرده به دنیا آمده بود را به گماشتگان هارپاگ تحویل داد و اینگونه وانمود کرد که کوروش را کشته است.

ده سال این راز در سینه میترادات و همسر نیک سیرت او باقی ماند ، کوروش نزد آنها بزرگ شد و به سختی زندگی در میان مردم پایین دست بسیار واقف گردید . به یاد می آورد شبهای سختی را که گذرانده بود و همیشه با خود عهد بسته بود که هیچگاه در سرزمینش کسی گرسنه نخوابد و به کسی ظلمی روا نگردد.

زمانیکه هارپاگ سرنوشت او را برایش بازگو می کرد ، پی می برد که چگونه اهورامزدا او را برگزید و یاری کرد تا بدین درجه برسد و در این راه به او بخشندگی و جوانمردی و عدالتخواهی را آموخت.

بار دیگر افکارش بر روی سرنوشتش متمرکز گردید ، به یادش آمد که ده ساله بود که به اتفاق میترادات به دنبال گله به حوالی شهر رسیدند و در آنجا با گروهی از کودکان همبازی گشت ، همبازیها او را به شاهی برگزیدند و کوروش به هر کدام وظیفه ای را محول ساخت ، اما یکی از کودکان که فرزند امیری قابل احترام در دربار آستیاگ بود به نام " آرتمبر " از فرمان سرپیچی نمود و کوروش نیز او را به دلیل این خطا مورد تنبیه قرار داد. کودک گله مند شد و به پیش پدرش شکایت برد و آرتمبر نیز شکوه چوپان و شبانزاده را نزد آستیاگ برد. آستیا گ چوپان و پسرش را فرا خواند و رو به کوروش کرده و از او پرسید: آیا تو بودی که به فرزند یکی از درباریان ما جفا کرده و تازیانه زدی؟

آن روز را خوب به یاد دارد ، آستیاگ چشم ازچشم او بر نمی داشت و کوروش نیز از او چشم بر نمی داشت و نمی ترسید، بدون ترس شرح بازی کودکانه را تعریف کرد و در انتها افزود که چنانچه برای اینکار سزاوار کیفرم آماده ام تا دستور شاه اجرا شود.

او نمی دانست که آستیاگ در چهره او شباهت شدید او به خودش را دیده  و متحیر و عاجز از سخن مانده و سخت در فکر فرو رفته بوده که اگر کوروش زنده بود هم اکنون هم سن این شبانزاده می بود ، پس بسیار در اندیشه و شک فرو رفت.آرتمبر را مرخص کرد ، سپس به خدمتگزاران دستور دادکه او را به اندرونی ببرند و سپس خود از شبان باز خواست نمود تا از انتساب کوروش و هویت اصلی او آگاهی یابد اما چیزی نیافت ، پس دستور به شکنجه چوپان داد و میترادات از ترس شکنجه اصل ماجرا را تعریف نمود.

آستیاگ ، هارپاگ را فرا خواند و زمانیکه هارپاگ چوپان و آستیاگ خشمگین را دید متوجه موضوع گشت ، آستیاگ پس از شنیدن استدلال هارپاگ از نحوه اجرای فرمان شاه ، خشم خود را فرو خورد و رو به هارپاگ نمود و گفت ، از اینکه بخت با او یار

بوده و نوه او را به او بازگردانده بسیار خرسند است .سپس ازهارپاگ درخواست نمود که تنها پسرش را بعنوان همبازی کوروش نزد آنها به دربار بفرستد تا کوروش تنها نماند وشب خود نیز بخاطر جشنی که به این مناسبت برگزار می شوددر دربار حاضر شود.

هارپاگ به منزل رفته و پسر خود را فرستاد ، آستیاگ هم با شقاوت تمام پسر او را کشت و دستور داد که از گوشت او خورش و کبابی طبخ کردند و شب در میهمانی از آن خورش و کباب در جلوی هارپاگ نهادند و او غافل از همه جا غذا را خورد. پس از اتمام غذا آستیاگ از هارپاگ طعم غذا را جویا شد و هارپاگ اظهار نمود: بسیار لذیذ بود. آستیاگ از او پرسید : می دانی غذای تو چه بود؟ در آنگاه به دستور آستیاگ ظرف دیگری را که درپوشی بر روی او بود آوردند و آستیاگ از هارپاگ خواست درپوش را بردارد . زمانیکه هارپاگ در پوش را برداشت ، سر فرزند خود به همراه دست و پای او را مشاهده کرد و پی برد که چه غذایی را خورده است ، اما غم و اندوه و خشم خود را فرو خورد و با صدای آرام اظهار کرد: فرمان شاه هر چه باشد رواست.

کوروش الان درک می کند که به هارپاگ در آن شب چه گذشته است ، اکنون که خود پدر شده است احساس او را خوب درک می کند . اما همیشه در این اندیشه است که خود این حادثه یاری اهورامزدا بوده است ، برای اینکه از آن پس هارپاگ دوست و متحدی قوی برای کوروش گردید و این حماقت آستیاگ بلای جان حکومتش گردید.

آستیاگ پس از گرفتن انتقام از هارپاگ ، به دنبال تدبیری برای کوروش می گشت. از مغانها خواست تا او را راهنمایی کنند و حال که کوروش زنده است ، آیا هنوز خطری حکومت او را تهدید می کن که همه مغانها متفق القول جواب آری دادند . آستیاگ بازی کودکانه ای را که توسط آن پی به زنده بودن کوروش برده بود را تعریف نمود و پس از اتمام آن یکی از مغانها اظهار نمود که: چون کودک بدون هیچ تلاشی و ناخواسته به مقام شاهی رسیده است ؛ دگر بار به این مقام نمی رسد و در واقع خواب شاه تعبیر گشته و خطری او را از جانب کوروش تهدید نمی کند و برای اینکه افکار خود را با دیدن کوروش هر روز مغشوش نکنی او را نزد خانواده اش بازگردان.

آستیاگ از سایرین نیز نظر خوست و سایرین نیز در تأیید حرف مغان گفتند که چه بسیار تعابیری که توسط آنها اعلام شده و به نحوی بسیار ساده و پیش پا افتاده تعبیر گشته است .

آستیاگ تصمیم خود را گرفت ، کوروش را فرا خواند و به او اظهار لطف نمود و به او گفت که پدر و مادرش چوپان و زنش نیستند ، بلکه پدر و مادر او در سرزمین پارس در انتظار او هستند و او را به همراه ملازمانی به آن دیار رهسپار کرد.

کمبوجیه و ماندانا با دیدن کودک و پی بردن به هویت او بسیار شاد گشتند و به گرمی از فرزندشان استقبال نمودند و حوادثی را که در این چند سال بر او گذشته بود جویا شدند و پدرش کمبوجیه به او قول داد که جبران زحمات چوپان وهمسرش را خواهد کرد و آنها را مورد لطف قرار خواهد داد.

همانطور که در افکار خود گذشته را مرور می کرد به ناگه تبسمی بر لبانش نقش بست ، به یاد این موضوع افتاد که نام زن میترادات چوپان "کونو" بود و تکرار این نام به معنای سگ ماده نیز است و به یاد می آورد که چگونه مادر و پدرش با شنیدن نام کونو تعجب کرده و تصور نمودند او را سگ ماده ای بزرگ کرده است و از این اندیشه ابلهانه خنده اش می گرفت ، برای او کونو و میترادات افرادی بسیار قابل احترام بودند .

 او به آرامی در دربار کمبوجیه بزرگ می شد و تحت تعلیم معلمانی قرار گرفت که به او هنر جنگاوری ، سوارکاری ، تدبیر و اندیشه و... را یاد می دادندو او در سن بلوغ فردی کامل و جذاب شده بود.


  

از کوروش در سوره الکهف در آیه 83 به بعد با نام ذوالقرنین یاد شده، ذوالقَرنَین واژه‌ای است عربی به معنی دو شاخ  ُدو سده یا صاحب دویست سال. ذوالقرنین یکی از شخصیت‌های قرآن مجید کتاب مقدس اسلام است. که علامه طباطبایی در تفسیر ی کامل و دقیق ذوالقرنین را  کوروش دانسته ودلیل آن تاجی است به شکل دو شاخ که کوروش بر سر می نهاده کوروش دو شاخ گاو را مظهر قدرت می‌‌دانسته که زمین بر روی آن استوار است وآنرا نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمه‌های فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده است

نقش تصویر کوروش با تاج، باقی مانده از عهد باستان

 

مرد با تاج دو شاخ شخصی سترگ و باورمند به خدا و روز جزاء و متدین به دین حق بوده و هدفش دادگری گستری و رفع ستم بوده و خداوند نیز به او در این هدف کمک نموده است و بنا بر نقل قرآن کریم که گفته است : «هذا رحمة من ربی فاذا جاء وعد ربی جعله دکاء و کان وعد ربی حقا» و نیز گفته : «اما من ستم فسوف نعذبه ثم یرد الی ربه فیعذبه عذابا نکرا و ولی من آمن و عمل صالحا...»گذشته از اینکه آیه «قلنا یا ذا القرنین ولی ان تعذب و ولی ان تتخذ فیهم حسنا»که خداوند اختیار تام به او می دهد، خود گواه بر مزید کرامت و مقام دینی او می باشد، و می فهماند که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می شد، و او را کمک می کرده. ویژگی سوم اینکه او از کسانی بوده که خداوند خیر جهان و رستاخیز را برایش فراهم نموده است. ولی خیر جهان، برای اینکه سلطنتی به او داده بود که توانست با آن به باختر و خاور آفتاب برود، و هیچ چیز جلوگیرش نشود بلکه تمامی اسباب مسخر و زبون او باشند. و ولی رستاخیز، برای اینکه او گسترش دادگری و اقامه حق در آدمی نموده به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر در میان آدمی سلوک کرد، که همه اینها از آیه «انا مکنا له فی الارض و اتیناه من همه شی ء سببا» بهره گیری می‌شود. افزون بر آنچه که از سیاق داستان بر می آید که چگونه خداوند نیروی جسمانی و روحانی به او ارزانی داشته است .همچنین  شانزده بار نیزدر تورات نامش به نیکی برده شده وکوروش "دست راست خداوند" نام گرفت.

بیست و نهم اکتبر روز جهانی کوروش (سایرس دیCyrus Day) نام گذاری شده است که از دیر باز پارسیان، یهودیان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترک المنافع آن را گرامی می دارند و رعایت می کنند.
 این روز به مناسبت تکمیل تصرف امپراتوری بابل به دست ارتش ایران (اکتبر سال 539 پیش از میلاد) و پایان دوران ستمگری در دنیای باستان برقرار شده است . 2544 سال پیش در همین ماه اعلامیه تاریخی کوروش بزرگ در زمینه حقوق افراد و ملل انتشار یافته بود که نخستین سنگ بنای یک دولت مشترک المنافع جهانی و هر سازمان بین المللی بشمار می آید.

 

کوروش تنها پادشاهی است که در هر سه کتاب آسمانی مورد لطف خداوند قرار گرفته است. من از اینکه در تاریخ کشورم چنین کسانی بوده اند به خود می بالم و از خود می پرسم ما به عنوان نگاهبانان این فرهنگ کهن چه کرده ایم وچرا نظاره گر به زیر اب رفتن آرامگاه این مرد بزرگ توسط سد سیوند هستیم.


  
نخستین پایتخت هخامنشیان شهر پاسارگاد بود. کوروش پاسارگاد را به محلی آباد و معتبر تبدیل کرد. اما پس از مرگ کوروش و مشکلاتی که در امرحکومتی بوجود آمد از اهمیت این شهر کاسته شد تا اینکه داریوش اول به پادشاهی رسید.
داریوش بر آن شد تا پایتختی بزرگ و با شکوه بوجود آورد. و از آنجاکه پارس برای هخامنشیان سرزمین مهم و در حکم سرزمین مادری محسوب می‌شد در نتیجه وی پایتخت خود را در دامنه‌ی کوه رحمت مشرف بر جلگه وسیع و پهناور مرودشت که دارای پیشینه تاریخی و تمدنهای کهن بود، قرار داد. تخت‌جمشید در واقع یک پایتخت و کاخ تشریفاتی بوده که تنها برای اجرای مراسمی خاص از جمله مراسم مهم و ملی نوروز یا اقامت‌های موقت از آن استفاده می‌شد.
هخامنشیان بقیه سال را در شهر باستانی هگمتانه پایتخت قدیم پادشاهان ماد (درتابستان) و در شوش پایتخت قدیم تمدن ایلام (در زمستان) به سر می‌‌بردند.
پس از داریوش دیگر پادشاهان هخامنشی نیز بر بنایی که ساخت آن را داریوش آغاز کرده بود، ساختمانهای جدیدی افزودند در نتیجه ساخت تخت‌ جمشید از ابتدا نزدیک به 150 سال به طول انجامید.

ساختمان اصلی کاخ‌ها بر روی صفه‌ای سنگی ساخته‌ شد این کاخ‌ها را از سه طرف شمال، جنوب و مغرب دیواری بزرگ از سنگهای عظیم بر روی هم انباشته احاطه می‌کرد. در خارج از صفه تا حدود نیم کیلومتر دو‌ر‌‌‌‌تر از دیوار سنگی، ساختمانهایی برای درباریان، وزرا و مشاورین احداث شده بود.
وسعت تمام ساختمانهای روی صفه در حدود 135 هزار متر مربع است. از این‌ ساختمانها قسمتهایی که مربوط به بارعام، پذیرائیهای رسمی و شرفیابی نمایندگان کشورها و برگزاری جشن‌های‌ مذهبی بوده وسعت زیاد داشته، در‌های ورودی آنها عریض بودند از جمله این کاخ‌ها باید از کاخ آپادانا و تالار صدستون نام برد. دیگر ساختمانها که برای سکونت شاه، ولیعهد، ملکه و خاندان سلطنتی و همچنین دفتر و جایگاه نگهبانان بوده کوچکتر بود.

مهمترین آثار و ابنیه‌ای که در شهر پارسه معروف به تخت‌جمشید بنا شده بدین شرح است:




پلکانهای بزرگ ورودی: راه ورود به بالای صفه توسط دو ردیف پلکانهای بزرگ دو طرفی که از سنگ‌های بزرگ ساخته شده می‌باشد. تعداد این پلکانها در هرطرف 110 عدد و هر چهار یا پنج پله از یک سنگ یکپارچه بزرگ و عریضی تشکیل یافته است. کنار پلکانها معجر سنگی زیبایی اقتباس گرفته از زیگورات‌ های سومری وجود دارد که بلندی هر کدام از آنها 75 سانتیمتر می‌باشد.



دروازه ملل: اولین بنا بر روی صفه در فاصله 20 متری پلکان ورودی، تالاری می باشد که بیش از 600 متر مربع‌ مساحت دارد. سقف این تالار بر روی چهار ستون قرار داشته که اینک دو ستون آن باقی مانده است. درون این تالار سکوهای سنگی در چهار طرف تعبیه شده است که محل نشستن مهمانان بوده است.



برای ورود به کاخ آپادانا مهمانان ابتدا در این تالار به انتظار می‌نشستند و از آنجا که این افراد از ملتهای مختلفی بودند به این تالار دروازه ملل یا تالار انتظار گفته می‌شود. تالار دارای سه درب ورودی و خروجی پهن است که دو دیوار سنگی‌در‌ درگاه غربی و شرقی به صورت نقش برجسته نمایان می‌شود. نقش این دو درگاه به شکل موجودات اساطیری می‌باشد.



کاخ آپادانا: مهمترین کاخ تخت‌جمشید از لحاظ وسعت، ارتفاع و هنرهایی که در قسمتهای مختلف آن به کار رفته کاخ آپادانا می‌باشد. کاخ آپادانا در قسمت مرتفعی از صفه تخت‌جمشید واقع شده و مشرف به جلگه وسیع و زیبای مرودشت می‌باشد. در برگزاری جشن‌های ملی و پذیرایی‌های رسمی از این کاخ استفاده می‌شد.


تالار مرکزی کاخ 3600 متر مربع مساحت داشته و در آن36 ستون سنگی قطور به ارتفاع 18 متر قرار داشته و در سه جهت شرقی، ‌غربی و شمالی کاخ سه ایوان هم سطح با کاخ اصلی هر کدام با 12 ستون وجود داشته است بنابراین در مجموع کاخ آپادانا دارای 72 ستون بوده است. تنها ضلع جنوبی کاخ بجای ایوان، اتاقهای کوچک و راهروهایی وجود داشته که احتمالاً برای نگهبانان کاخ و مسئولین تشریفات مورد استفاده قرار می‌گرفت.



یکی از زیباترین قسمتهای کاخ آپادانا دو ردیف پلکانهای بزرگ در ضلع شمالی و شرقی این کاخ می‌باشد. از آنجا که پلکان ضلع شرقی برای مدتها زیر خاک مانده بود، تقریباً ‌سالم بجای مانده است اما ضلع شمالی‌ صدمه زیادی دیده است. نقش برجسته‌های پلکانهای کاخ آپادانا زیباترین نقش برجسته‌های تخت‌جمشید می‌باشد. این نقوش‌‌‌ نماینده‌گان 23 کشور و استانهای تحت قلمرو شاهنشاهی هخامنشی را نشان می‌دهد و هرکدام از این نمایندگان هدایایی را که مخصوص سرزمین آنها می‌باشد به حضور شاه عرضه می‌دارند.



نوع هدایا، لباس نمایندگان، چهره افراد و تصاویر دیگر در این نقش برجسته‌ها به زیبایی هرچه تمامتر نمایان شده ست.



سر ستونهای ایوان شرقی همگی با مجسمه‌های شیر دوسرتزئین یافته بودند. و سر ستونهای ایوان غربی را گاوهای دوسر شکل می‌دادند.
کاخ صد ستون: این کاخ به عنوان بزرگترین کاخ پذیرائی تخت‌جمشید به حساب می‌‌آید. کاخ صد ستون به دستور خشایارشا ساخته شد و به دلیل داشتن صد ستون سنگی به این نام معروف شده است. هر کدام از این ستونها 12 متر ارتفاع دارد.
این کاخ در جانب شرقی کاخ آپادانا قرار دارد و دارای هشت درگاه ورودی و خروجی است. از دیدنیهای این کاخ نقوش حجاری شده‌ی درگاهها می‌باشد این نقش برجسته‌های در درگاه جنوبی شامل تخت شاهنشاهی است که بر دست
28 نفر از نمایندگان ملل تابعه امپراتوری هخامنشیان قرار گرفته است . در بالای تصویر و در پشت سر شاه یک نفر
خدمتگزار مخصوص دیده می‌شود. بر درگاه‌های شرقی و غربی نیز نقوشی با مضمون نبرد پادشاه با حیوان افسانه‌ای
نقر گردیده است.
در سمت شرقی کاخ صد ستون دیوارهای خشتی وجود دارد که به احتمال زیاد محلی برای نگهداری ارابه‌ها و اسبهای سلطنتی بوده است. همچنین در قسمت خارجی تالار صد ستون اتاقهای کوچکی مربوط به نگهبانان کاخ و مستخدمین قرار داشته است.


کاخ مرکزی: از دیگر کاخهای تخت‌جمشید، کاخ چهار‌گوش دیگری است که در گوشه‌ی جنوب شرقی کاخ آپادانا واقع شده است. به دلیل موقعیت این کاخ و قرار گرفتن در وسط دیگر ساختمانهای تخت‌جمشید، به کاخ مرکزی معروف شده است.



کاخ مرکزی شامل دو ایوان ستون‌دار در شمال و جنوب بوده است. در اطراف این ایوانها، سکوهایی از سنگ ساخته بودند. این کاخ سه درب نسبتاً بزرگ داشت و نقوشی همانند نقش برجسته‌های درگاه کاخ صد ستون بر این درگاه‌ها نقر کرده بودند. از تزئینات جالب توجه کاخ مرکزی پلکانهای بزرگ جانب شمالی کاخ مرکزی به حیاط مقابل کاخ آپادانا مربوط می‌شود.
ایوانهای شمالی و جنوبی کاخ مرکزی با سرستونهایی به شکل سر انسان و تنه‌ی حیوان تزئین یافته بود.



تچر: این کاخ در سمت جنوب آپادانا واقع شده است و بر اساس یکی از کتیبه‌های آن‌ کاخ که کلمه تچر در آن آمده است، به تچر معروف شده است . دریچه‌های این کاخ بر عکس دیگر کاخهای تخت‌جمشید به سمت تابش آفتاب است و به همین جهت احتمال داردکه کاخی زمستانی بوده باشد. این کاخ را کاخ خصوصی داریوش اول می‌دانند.



راه ورود به کاخ داریوش دو دریف پلکان جنوبی و غربی بود. در ساختن این کاخ از سنگهای صیقلی استفاده شده است و به همین جهت به آن تالار آئینه نیز می‌گویند.



در ایوان جنوبی این کاخ کتیبه‌ای به سه زبان پارسی، ایلامی و بابلی وجود دارد که ساختن این کاخ را به داریوش اول و کامل کردن تزئینات آن را به خشایار شا نسبت می‌دهند.



نقش برجسته‌های این کاخ نیز همانند دیگر نقوش کاخهای تخت‌جمشید از زیبایی و ظرافت خاصی برخودار است. این نقوش بر دیوار پلکانهای ورودی اشخاصی را در حال اهدای هدایایی از قبیل بز کوهی و آهو و... نشان می‌دهد.
کتیبه‌های کوتاه متعددی به خط میخی در حاشیه‌ی بالای دریچه‌ها و طاقچه‌های این کاخ وجود دارد که نام داریوش در بیشتر آنها به چشم می‌‌‌خورد. با مشاهده بقایایی از گچ در کف اتاقهای شمالی کاخ تچر معلوم می‌شود که کف این کاخ با گچ فرش بوده است.
بر سنگهای این کاخ کتیبه‌هایی از پادشاهان بعدی ایران همچون شاپور دوم‌ ساسانی، عضد الدوله‌ دیلمی، ناصر الدین‌ شاه‌ قاجار و... حک شده است.



کاخ هدیش: هدیش کاخ اختصاصی خشایار شاه است و در کتیبه‌هایی که در این کاخ وجود دارد نام هدیش آمده است.
کاخ هدیش در بلندترین قسمت صفه تخت جمشید قرار دارد و شامل تالاری مرکزی با 36ستون و ایوانی شمالی با 12‌ ستون و یک ایوان در جنوب همراه با تعدادی اتاقهای کوچک در شرق و غرب،‌ می‌شود.



بر درگاه ورودی کاخ نقش خشایار شاه همراه با خدمه‌اش دیده می‌شود. از ویژگیهای منحصر به فرد این کاخ نقش برجسته‌های درون پنجره‌هاست که در دیگر کاخها به چشم نمی‌‌‌خورد. دراین تصاویر هدیه آورانی نقش گردیده است .
در زیر این کاخ مجرای زیرزمینی وجود داشت و آب پشت بام این کاخ بوسیله آن به آبروهای اصلی تخت‌جمشید انتقال داده می‌شد.

ـ حرمسرا
درجنوب کاخ هدیش ساختمانهایی از خشت وجود دارد که به حرمسرا (اندرونی) معروف است. این مکان به احتمال زیاد محل سکونت بانوان سلطنتی بوده است.
طرح نقشه ساختمان حرمسرا تا اندازه‌ای به تالار مرکزی کاخ تچر شباهت دارد. در قسمتهای جنوبی این بنا کتیبه‌ای متعلق به خشایار شاه پیدا شده که به سلطنت رسیدن خشایار شاه را مطرح می‌کند.
امروزه این ساختمان به موزه تخت‌جمشید تبدیل شده است و بسیاری از آثار کشف شده در تخت‌جمشید در این قسمت نگهداری می‌شود.

ـ خزانه‌ی‌ داریوش
در دامنه‌ی کوه رحمت و در جانب شرقی صفه‌ی تخت‌جمشید بناهای خشتی موسوم به خزانه‌ی داریوش قرارگرفته است.
این ساختمان به دلیل پیدا شدن تعدادی ظروف سنگی مرمری و اشیاء تجملی، خزانه نامیده شده است.
خزانه‌ی‌ داریوش از دو تالار بزرگ با ستونهای چوبی تشکیل شده بود. تعداد ستونهای هر تالار به 100 می‌رسید و اتاقها، راهروها و ایوانهای ساختمان خزانه همه از خشت ساخته شده بود و در کف آستانه‌ی‌ درها و زیر ستونها از سنگهای صیقلی استفاده شده بود. خیابانی با عرض 5/5 متر چهار طرف ساختمان خزانه را احاطه کرده است از دیگر بناها و آثار مهم تخت‌جمشید می‌توان از جایگاه نگهبانان در دامنه‌ی کوه رحمت، چاه سنگی در سینه کوه رحمت و ساختمانهای خشتی روی دیوار شمالی که از آن بعنوان دبیرخانه شاهی استفاده می‌شد، یاد کرد.



آرامگاه پادشاهان هخامنشی: در سینه‌ی کوه رحمت دو قبر از دو پادشاه آخر هخامنشی، (اردشیر دوم و اردشیر سوم) مشاهده می‌شود. در امتداد همین مقابر درسمت راست به فاصله حدود100 متر آرامگاه دیگری قرار دارد که ناتمام مانده است و به آخرین پادشاه هخامنشی داریوش سوم تعلق دارد.
نمای خارجی و نوع ساختمان و نقوش آن دقیقاً مانند آرامگاههای پادشاهان هخامنشی در نقش رستم می‌باشد.
در خارج از صفه‌ی تخت‌جمشید نیز ساختمانهایی وجود داشته که اینک از آنها تقریباً هیچ بنائی بجای نمانده است اما آثار تزئینی زیادی بدست آمده که تعدادی از آنها در موزه‌ی تخت‌جمشید و مابقی در موزه‌ی ایران باستان و دیگر موزه‌های معروف می‌باشد.



  

تخت جمشید، یادگارى از عظمت امپراتورى پهناور هخامنشى، آرمیده در پناه دشتستانى گسترده، در تنهایى ستون ها وکتیبه ها، خاطرات دیرینگى خویش را مرور مى کند. گشت و گذارى در دل این مجموعه وسیع، تصویر گمشده شاهان هخامنشى را در پس زمینه ذهنت مى کارد و مى پروراند.

صفه اى بزرگ که قبل از آن صخره اى پهناور بوده است و پشت بندش توده هاى سنگى که گیرشمن به دم چلچله تشبیهش کرده است. دم چلچله اى که از پرواز باز ایستاده و آرام، آرمیده است.
تخت جمشید را باید شاهکارى از هنر و شکوه عصر و زمانه اى انگاشت که در گذشته هاى دوردست رها شده است. خاطره اى از شکوه ایران زمین و در عین حال بازتاباننده روزگارى که هنر در خدمت قدرت مى بالید و پر پرواز مى گسترد. یادگارى بدیع از در هم تنیدگى ملت هاى مختلف در شکل دهى به بنایى شاهانه و عظیم !حجارى هاى شکوهمند بر دل سنگى دیواره هاى تنومند، نشانى کهن از قدرت مدارى شگرف سلسله اى باستانى است.

مردانى از ملت هاى مختلف با هدایاى خاص سرزمین خویش به بارگاه شکوهمند شاه هخامنشى شتافته اند و همچون قطارى از احترامى جهانى، صف کشیده اند؛ طرحى که مى توان آن را سمبلى از مجموعه تخت جمشید دانست و تصویرى که مى توان آن را تلاش هنر خیالپردازانه باستان، در جهت نزدیک تر شدن به واقع نمایى یا رئالیسم قلمداد کرد و در عین حال تلاشى براى بازنمایى و تجسم قدرت شاهانه!داریوش، بعد از پایان معمارى کاخ سلطنتى خود در شوش، تصمیم گرفت پایتختى تشریفاتى براى خود و اخلاف خویش برگزیند تا علاوه بر دو پایتخت هگمتانه (تختگاه سلسله پیشین: ماد)، هخامنشیان صاحب پایتختى شوند که مراسم ملى نوروز را در آن برگزار کرده و از میهمانان خارجى استقبال کنند.

پایتختى که بعدتر به نماد شکوه این سلاله تبدیل شد و اهمیتى بس فزون تر از دو پایتخت پیشین پیدا کرد. ظاهراً انتخاب عنوان تخت جمشید براى این مجموعه، گواهى بر این مدعاست که خاندان سلطنتى، مراسم پر شکوه نوروز را در همین مکان برگزار مى کرده اند و این در واقع یک سنت دیرینه بوده است. داریوش در کتیبه اى نقر شده بر دیواره هاى تخت جمشید، به ضرورت برگزارى مراسم جشن و شادمانى نوروز اشاره کرده و مى نویسد:«خداى بزرگ است اهورا مزدا که این آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که انسان را آفرید و شادى را براى انسان آفرید.»

بد نیست اشاره شود که در اساطیر ایران کهن، جمشید اسطوره اى را پایه گذار نوروز دانسته اند. فردوسى در این مورد نگره جالبى دارد و آن هم این که، چون جمشید در روز هرمز از فروردین یعنى اولین روز سال بر تختى نشست که دیوان آن را به آسمان بردند، مردم آن روز را جشن مى گیرند و شاید سنت تاب خوردن در روز اول فروردین در برخى از روستاها از همین اعتقاد گرفته شده باشد. اما با قبول هر انگاره اى باید پذیرفت که جمشید آفریننده واقعى جشن کهن نوروز است، قهرمانى ایزدى که به مناسبت فرمانروایى هزار ساله اش در ایران زمین نامدار شده است. «ویژگى این فرمانروایى آرامش و وفور نعمت بوده و طى آن دیوان و اعمال زشتشان _ ناراستى و گرسنگى و بیمارى و مرگ - هیچ نفوذى نداشتند.» (شناخت اساطیر ایران _ جان هینلز _ ترجمه ژاله آموزگار _ نشر چشمه _ ص ??)

در جاى دیگر درباره جمشید آمده است: «جمشید نخستین پادشاه است. اهورا مزدا با دادن دو ابزار (نگین و عصاى زرنشان) او را صاحب اقتدار گردانید. ... جمشید سیصد سال پادشاهى کرد و در این مدت، هیچ بدى در جهان نبود و کسى از مرگ رنجه نمى شد. مرغان در برابر تخت افسانه اى او صف زده و آدمیان و دیوان به اطاعت او در آمده بودند.» (فرهنگ اساطیر و اشارات داستانى در ادبیات فارسى _ دکتر محمدجعفر یاحقى _ انتشارات سروش _ ???)

اکنون باید پرسید که آیا شاهان هخامنشى، با ارزش نهادن به این آیین شکوهمند برساخته جمشید، مى کوشیدند خود را به مرتبه شکوه و عظمت فرمانروایى اش برسانند؟ اگر به یاد بیاوریم که در قاموس اندیشه وار ایران زمین «جم، پیش نمونه آرمانى همه شاهان است و نمونه اى است که همه فرمانروایان بدو رشک مى برند» (شناخت اساطیر ایران - همان)، به پاسخ تلویحى نهفته در این پرسش تردید آلود دست یافته ایم.

اما درباره بنا هاى هنرمندانه اى که در طول زمانى دراز (تقریباً ??? سال) و به دست شاهان هخامنشى در دل تخت جمشید گنجانده شده است، باید گفت که این مجموعه، نمایى و چشم اندازى کلى از بازنمایى راستین فراز و نشیب حکومت است. وسعت تمام ساختمان هاى روى صفه در حدود ??? هزار متر مربع است. از این ساختمان ها قسمت هایى که مربوط به بارعام، پذیرایى هاى رسمى و شرفیابى نمایندگان کشورها و برگزارى جشن هاى مذهبى بوده وسعت زیاد داشته، درهاى ورودى آنها عریض بودند از جمله این کاخ ها باید از کاخ آپادانا و تالار صدستون نام برد. دیگر ساختمان ها که براى سکونت شاه، ولیعهد، ملکه و خاندان سلطنتى و همچنین دفتر و جایگاه نگهبانان بوده کوچکتر بود.بیشترین بنا ها و عظیم ترین بنا ها به داریوش که روزگارى از قدرت مدارى بى رقیب را پشت سر مى نهاده است، تعلق دارد.

کاخ داریوش، کاخى تقریباً کوچکتر از کاخ شوش است، با یک «تالار مرکزى ستون دار که در جوانب راست و چپ آن اتاق ها قرار داشته و به ایوانى داراى ستون هاى چوبى باز مى شده است.» که ظاهراً الهامى بوده است از سرا هاى نردیک، با سر ستون هایى به شکل سر انسان! آیا این گونه سنگ تراشى را نمى توان ناشى از احترام انسان مدارانه این زمانه دانست؟!

از دیگر بنا هاى ارزشمند نهفته در دل تخت جمشید که بازتاباننده ذوق و ابتکار انسان باستان محسوب مى شود باید به تالارى موسوم به «دروازه ملل» اشاره کرد که در واقع سالن انتظار نمایندگان ملت ها بوده است. درون این تالار سکوهاى سنگى در چهار طرف تعبیه شده است که محل نشستن مهمانان بوده است. تالار داراى سه در ورودى و خروجى پهن است که دو دیوار سنگى در درگاه غربى و شرقى به صورت نقش برجسته نمایان مى شود. نقش این دو درگاه به شکل موجودات اساطیرى است.

مهمترین بناى تخت جمشید کاخ آپاداناست که از لحاظ وسعت، زیبایى و هنر نهفته در معمارى کهنسالش در میان سایر بنا ها جلوه نمایى خاصى دارد. با چشم اندازى زیبا به سوى جلگه پر شکوه مرودشت! این کاخ به زیبایى آبستن برجسته ترین و شکوهمندترین نقش برجسته هاى تخت جمشید است؛ با سرستون هایى به شکل سر شیر که از نگاه سنتى، نماد قدرت محسوب مى شده است.

کاخ صد ستون که به دستور جانشین داریوش یعنى خشایارشا، بنا نهاده شده است هم کم از زیبایى آپادانا ندارد. کاخى پر شکوه با صد ستون سنگى ستبر!از دیدنى هاى این کاخ، نقوش حجارى شده درگاه ها است، این نقش برجسته ها در درگاه جنوبى شامل تخت شاهنشاهى است که بر دست ?? نفر از نمایندگان ملل تابعه امپراتورى هخامنشیان قرار گرفته است. در بالاى تصویر و در پشت سر شاه یک نفر خدمتگزار مخصوص دیده مى شود. بر درگاه هاى شرقى و غربى نیز نقوشى با مضمون نبرد پادشاه با حیوان افسانه اى نقر گردیده است.

بناى مهم دیگر تخت جمشید کاخ نهفته در مرکز کاخ هاى دیگر است که به همین جهت نیز به «کاخ مرکزى» شهره شده است. از مشخصات بارز این بناى کهن وجود سرستون هایى به شکل سر انسان و بدن حیوانات است که ظاهراً سمبلى در پس پشت خود دارد.

اما یکى از جالب ترین کاخ ها، کاخى است موسوم به «تچر» که پنجره هایى رو به تابش نور آفتاب دارد .بدین جهت باستانشناسان بر این باور پاى مى فشارند که این بنا از جمله کاخ هاى زمستانى مجموعه بوده است.

در بلندترین صفه تخت جمشید نیز کاخ اختصاصى خشایارشا به نام «هدیش» ایستاده است. از ویژگى هاى منحصر به فرد این کاخ نقش برجسته هاى درون پنجره هاست که در دیگر کاخ ها به چشم نمى خورد. در این تصاویر هدیه آورانى نقش گردیده است. بازتاباننده سمبلیک تخت جمشید، به عنوان مامن میهمانان خارجى! ظاهراً خشایارشا دستور داده بود «تصویر پادشاه را در گوشه هاى پنجره ها مانند قهرمان مغلوب کننده هیولا ها نقش کنند.» شاید شاهنشاه هخامنشى بدین وسیله مى کوشید قدرت خود را به رخ مخاطب کشیده و به آیندگان بسپارد.

جالب اینجاست که باستانشناسان در گوشه گوشه تخت جمشید و در لابه لاى حفارى هاى خویش به نشانه هاى متعددى از تاثیر فرهنگ و هنر ملل دیگر برخورده اند. پیش از این به تاثیر تمدن مصرى و نردیک در معمارى بناهاى ارزشمند تخت جمشید اشاره کردیم. بد نیست اضافه کنیم که «کاوش هاى موسسه شرقى شیکاگو موجب کشف شاهکارى عالى از مجسمه سازى یونانى در خرابه هاى تخت جمشید گردید که پنلوپ? را نشان مى دهد، و آن متعلق به قرن پنجم قبل از میلاد است.» (ایران از آغاز تا اسلام _ گیرشمن _ ترجمه دکتر محمد معین _ انتشـــارات معین _ ص ??)

البته گیرشمن بعدتر اضافه مى کند که «مجسمه سازى نمى بایست از ساختن پیکر شاهنشاه، یا شاید چند تن از مقتدر ترین افراد شاهنشاهى وى تجاوز کرده باشد.» (همان _ ص ???) و اما قدرى آن سوتر از تخت جمشید پهناور و در سینه کش کوهى به نام رحمت، آرامگاه شاهان درگذشته هخامنشى خودنمایى مى کند. شاهانى که روزگارى این مجموعه عظیم معمارى و هنرورى را بنا نهادند تا ماندگار و جاودانه شوند. آرام در قبر خویش خفته اند و به تردید نظاره مى کنند


  
مهندسان هخامنشی راز استفاده از عدد پی (??/? ) را دو هزار و 500 سال پیش کشف کرده
 
بودند. آنها در ساخت سازه های سنگی و ستون های مجموعه تخت جمشید که دارای اشکال

مخروطی است، از این عدد استفاده می کردند.
عدد پی( ?.??)در علم ریاضیات از مجموعه اعداد طبیعی
محسوب می شود. این عدد از تقسیم محیط دایره بر قطر آن به دست می آید. کشف عدد پی جزو مهمترین کشفیات در ریاضیات است. کارشناسان ریاضی هنوز نتوانسته اند زمان مشخصی برای شروع استفاده از این عدد پیش بینی کنند. عده زیادی، مصریان و برخی دیگر، یونانیان باستان را کاشفان این عدد می دانستند اما بررسی های جدید نشان می دهد هخامنشیان هم با این عدد آشنا بودند.

عبدالعظیم شاه کرمی متخصص سازه و ژئوفیزیک و مسئول بررسی های مهندسی در مجموعه تخت جمشید در این باره،‌ گفت: بررسی های کارشناسی که روی سازه های تخت جمشید به ویژه روی ستون های تخت جمشید و اشکال مخروطی انجام گرفته؛ نشان می دهد که هخامنشیان دو هزار و 500 سال پیش از دانشمندان ریاضی دان استفاده می کردند که به خوبی با ریاضیات محض و مهندسی آشنا بودند. آنان برای ساخت حجم های مخروطی راز عدد پی را شناسایی کرده بودند.

دقت و ظرافت در ساخت ستون های دایره ای تخت جمشید نشان می دهد که مهندسان این سازه عدد پی را تا چندین رقم اعشار محاسبه کرده بودند. شاه کرمی در این باره گفت: مهندسان هخامنشی ابتدا مقاطع دایره ای را به چندین بخش مساوی تقسیم می کردند. سپس در داخل هر قسمت تقسیم شده، هلالی معکوس را رسم می کردند. این کار آنها را قادر می ساخت که مقاطع بسیار دقیق ستون های دایره ای را به دست بیاورند. محاسبات اخیر، مهندسان سازه تخت جمشید را در محاسبه ارتفاع ستون ها، نحوه ساخت آنها،‌ فشاری که باید ستون ها تحمل کنند و توزیع تنش در مقاطع ستون ها یاری می کرد. این مهندسان برای به دست آوردن مقاطع دقیق ستون ها مجبور بودند عدد پی را تا چند رقم اعشار محاسبه کنند.

هم اکنون دانشمندان در بزرگ ترین مراکز علمی و مهندسی جهان چون ناسا برای ساخت فضاپیماها و استفاده از اشکال مخروطی توانسته اند عدد پی را تا چند صد رقم اعشار حساب کنند. بر اساس متون تاریخ و ریاضیات نخستین کسی که توانست به طور دقیق عدد پی را محاسبه کند، غیاث الدین محمد کاشانی بود. این دانشمند ایرانی عدد پی را تا چند رقم اعشاری محاسبه کرد. پس از او دانشمندانی چون پاسکال به محاسبه دقیق تر این عدد پرداختند. هم اکنون دانشمندان با استفاده از رایانه های بسیار پیشرفته به محاسبه این عدد می پردازند.

شاه کرمی با اشاره به این موضوع که در بخش های مختلف سازه تخت جمشید، مقاطع مخروطی شامل دایره، بیضی، و سهمی دیده می شود، گفت: به دست آوردن مساحت، محیط و ساخت سازه هایی با این اشکال هندسی بدون شناسایی راز عدد پی و طرز استفاده از آن غیرممکن است.

داریوش هخامنشی بنیان گذار تخت جمشید در سال 521 پیش از میلاد دستورساخت تخت جمشید را می دهد و تا سال 486 بسیاری از بناهای تخت جمشید را طرح ریزی یا بنیان گذاری می کند. این مجموعه باستانی شامل حصارها، کاخ ها،‌ بخش های خدماتی و مسکونی، نظام های مختلف آبرسانی و بخش های مختلف دیگری است.
مجموعه تخت جمشید مهمترین پایتخت مقاومت هخامنشی در
استان فارس و در نزدیکی شهر شیراز جای گرفته است


  

بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی می خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی.
مشاهده می کنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می خورد.

مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمه ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده هایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده می شود.
هرودوت همچنین می نویسد :
"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی پاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می شود و یکی از سرودهای مذهبی را می خواند."

اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی یا جنگی بوده است.

گزنفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" می نویسد :
"کوروش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کوروش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."
"کوروش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."
این سروده ها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا می شد و گزنفون اضافه می کند که :
"کوروش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به "مرگ سیاوش" خوانده می شد."
این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده می شود.
از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آن جمله می توان به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.
در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم ، یک شیپور فلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب می شود.
اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار می رفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت.
گزنفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که :
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هایی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند."
هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد می کند و می نویسد که آنها در دربار نیز زندگی می کردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده می شدند و شادی و سرور برپا می کردند.
گزنفون نیز می نویسد :
"کوروش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کوروش 320 فقره از آلات موسیقی را بدست آورد ..."
و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است :
"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی می پرداختند."


  
کهن‌ترین کتیبه کوروش هخامنشی که به زبان بابلی نو یا همان اکدی نوشته شده و رویداد نامه‌ای از فتوحات کوروش کبیر است، به فارسی برگردانده شد.
 «رضا مرادی غیاث‌آبادی»، اختر باستان‌شناس و پژوهشگر تاریخ  که کار ترجمه را بر عهده داشته دراین‌باره به میراث خبر گفت: «رویدادنامه نبونید- کوروش، لوحه‌ای گلی به خط و زبان بابلی نو (اَکـدی) است که به فرمان کوروش نوشته شده است و اکنون در موزه بریتانیا، در لندن نگهداری می‌شود. بخش‌های وسیعی از این لوحه آسیب دیده و خواندن کامل آن به دلیل افتادگی‌های فراوان، ممکن نمی‌شود. این ترجمه فارسی بر اساس چند ترجمه‌ انگلیسی و رجوع به متن اصلی بابلی برای تلفظ دقیق نام‌های ویژه انجام شده است.»
 رویداد نویسی یا همان کرونولوژی از جمله نوشته‌هایی است که در بابل به تعداد زیادی کشف شده است و شواهدی از قبیل نوشته‌های تورات نشان می‌دهد که در ایران نیز این نوع نگارش مرسوم بوده است.
غیاث‌آبادی گفت: «رویداد نویسی کوروش که در کاخ پادشاهی بابل کشف شده است از منشور کوروش قدیمی‌تر است و تا کنون به فارسی ترجمه نشده بود.»
 به گفته این پژوهشگر تاریخ نخستین بار این کتیبه توسط "لاتن بیل" و در سال 1926 ترجمه و در شیکاگو به چاپ رسید. پس از آن در سال 1950 "پی ریچارد جیمز" آن را در پرینستون منتشر کرد و در سال 1975 گرایون آن را در نیویورک به چاپ رساند. این متن در ترجمه جدیدی آخرین بار توسط "والکر" در آمریکا به چاپ رسیده است.
 غیاث‌آبادی درباره ویژگی‌های این متن به میراث خبر گفت: «رویدادنامه نبونید- کوروش واپسین نمونه از سنت دیرین نگارش رویدادنامه‌های متکی بر گاهشماری در میانرودان (بین‌النهرین) است. این کتیبه به ثبت رویدادهای سال نخست پادشاهی نبونید (556/ 555 پیش از میلاد) تا سال نخست پادشاهی کوروش بزرگ بر بابل (539/ 538 پیش از میلاد) می‌پردازد و در زمان پادشاهی کوروش و پیش از منشور معروف او نوشته شده است.»
 این اختر باستان‌شناس افزود: «این سند با اینکه بسیار کوتاه و آسیب‌دیده است، از چند جهت اهمیتی فراوان دارد: نخست آن‌که کهن‌ترین سند مکتوب از زمان پادشاهی کوروش بزرگ هخامنشی محسوب می‌شود. همچنین کهن‌ترین منبع بازگویی غلبه کوروش بر سرزمین‌های دیگر و از جمله تصرف بابل است. این کتیبه کهن‌ترین راوی حمله‌های متقابل آستیاگ و کوروش، معرفی آستیاگ به عنوان آغازگر نبرد و سپس سقوط آستیاگ، آخرین پادشاه مادی و پایان شاهنشاهی ماد نیز هست. بازگویی رویدادهای سال‌های پادشاهی آخرین شاه بابل و پایان همیشگی استقلال او نیز در این کتیبه آورده شده است.»
 غیاث‌آبادی معتقد است متن رویدادنامه می‌تواند آموزگار شایسته‌ای برای امروز ما باشد. تاریخ‌نویسی بیطرفانه، منصفانه، بدون اغراق و بزرگ‌نمایی یا کوچک‌نمایی و بدون هرگونه توهین یا تمجید خطاب به هر شخصی و حتی خدایان و شاهان، از ویژگی‌های ارزنده این سند تاریخی است. گزارش و تفسیری مشروح‌تر از داده‌های تاریخی و تقویمی متن حاضر و نیز منشور نبونید در دست آماده سازی است.
 از آنجا که ممکن است، خواندن متن کامل کتیبه با تمام بخش‌های فروافتاده و نامفهوم آن برای همگان آسان نباشد، در آغاز چکیده‌ای آسان‌خوان از این رویدادنامه آورده می‌شود.
 چکیده‌ای از رویدادنامه نبونید- کوروش
شاه آستیاگ، سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنشان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آستیاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند. آنگاه کوروش، بسوی کشور هگمتانه پیش تاخت و سرای پادشاهی او را تصرف کرد.
 شاه نَبونید در تِما اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در بابل بودند. شاه برای آیین‌های ماه نیسانو (جشن سال نو/ نوروز) به بابل نیامده بود. پیکر خدا نَبو به بابل نیامده بود. پیکر خدا بِل از اِسَگیلَه (نیایشگاه مَردوک) برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها به درون نیایشگاه‌های اِسَگیلَه و اِزیدَه برده شدند.
 گَئوبَروَه فرماندار گوتیوم، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد و نگاهبانی از نیایشگاه اِسَگیلَه به سپرهای گوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای مقدس آن پا بگذارند. از آن پس، آیین‌ها و مراسم به مانند گذشته برگزار ‌شدند. 
 کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کوروش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد و همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بی‌قدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند.
 بانوی شاه (کاساندان) بمرد. یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را در اَکَد برگزار کرد. همگی مردمان با گیسوان پریشان در آن انباز گشتند.
 کمبوجیه پسر کوروش، به نیایشگاه برفت و پیشکشی‌هایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد. سپس از نزد نَـبـو بسوی اسگیله فرا رفت و در برابر بِـل و خدا مـاربیتی، گوسفندی را پیشکش بکرد.
 رویدادنامه نبونید- کوروش
متن کامل
(عبارت‌های داخل ابرو از مترجم است).
 (سطر نخست ناخوانا)
سال آغاز پادشاهی [نَـبـونـیـد]، (556/ 555 پیش از میلاد): . . . او بلند کرد. شاه را بردند . . . تا بابل.
سال نخست (555/ 554): آنان بینجامیدند [. . . ؟] و او برنخواست . . . همه خاندان . . . شاه، سپاه خود را فراخواند و بر علیه آن کشور (کـیـلـیـکـیـه؟) [صف بستند؟] . . .   
 سال دوم (554/ 553): در ماه تِـبِـتـو (= آرامی: تِـبِـت/ فارسی باستان: اَنـامَـکَـه/ دی‌) در کشور هَـمَـث . . .
سال سوم (553/ 552): در ماه آبـو (= آرامی: اَب/ فارسی باستان: دَرَن‌بـاچـی/ مرداد) ، از اَمَّـنَـنـوم (در کیـلـیـکـیـه)، از کوهستان‌هایی با درختان میوه [فراوان؟]، همه گونه میوه به بابل فرا فرستاده شد. شاه را بیماری در ربود، اما بزودی بهبودی باز آمد.
در ماه کـیـسْـلـیـمـو (= آرامی: کِـسْـلِـو/ فارسی باستان: آثْـری‌یـادی‌یَـه/ آذر)، شاه سپاهش را فراخواند و [سپاهیان را با شاه متحد کرد؟]. نَـبـو تَـتّـان اوسـورُف آمـورّو و . . . پیش تاختند بسوی . .
آنان در برابر پایتخت اَدومّـو (= اِدوم) اردو زدند . . . دروازه شـیـن‌تـیـنـی . . . سپاه دشمن فرو کوفته شد.
 سال چهارم (552/ 551): . . .
سال پنجم (551/ 550): . . .
سال ششم (550/ 549): شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.
 کوروش، بسوی کشور هَـگـمَـتـانـه/ همدان (در بابلی: اَگَـمـتَـنـو) پیش تاخت. سرای پادشاهی او را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هـگـمـتـانـه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. اشیای ارزشمندی از . . .
 سال هفتم (549/ 548): شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد  بودند (در تمام متن، منظور از اکد، شهر بابل است). شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو (= نـیـسـان/ فارسی باستان: اَدوکَـنَـئـیـشَـه/ فروردین‌ماه)، (اَکـیـتـو، جشن سال نو) به بابل نیامده بود. پیکر خدا نَـبـو به بابل نیامده بود. پیکر خدا بِـل (= مَردوک، خدای بزرگ بابل) از اِسَـگـیلَـه (نیایشگاه مردوک) برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد.  
اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه (نیایشگاه نَـبـو، خدای نویسندگی و دبیری) برده شدند. کاهن شِـشگَـلّـو، فدیه خوراک و آب‌زَور (افشاندن شراب یا روغن) را در نیایشگاه به انجام رساند.
 سال هشتم (548/ 547): . . .
 سال نهم (547/ 546): نـبـونـیـد شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد بودند. شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو به بابل نیامده بود. خدا نَـبـو به بابل نیامده بود. خدا بِـل از اِسَـگـیلَـه برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. 
 اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها برای خدایان بـابـل و بورسیپا به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه برده شدند.
در روز پنجم از ماه نـیـسـانـو، مادر شاه بمرد. در اردوگاهی نزدیک رود فرات و بالاتر از شهر سـیـپار. ولیعهد و بلندپایگان تا سه روز سخت سوگوار بودند. یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را برگزار کرد. یک بلندپایه در اَکَـد، اشک‌ریزان را برای مادر شاه در ماه سـیـمـانـو (= آرامی: سـیـوَن/ فارسی باستان: ثـائـیـگَـرچـیـش/ خرداد)  انجام داد.   
 در ماه نـیـسـانـو، کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و در پایین‌تر از شهر اَربیل (آربِـلا) از رود دجـلـه گذر کرد. در ماه آجَـرو (= آرامی: ای‌یـار/ فارسی باستان: ثـورَواهَـرَه/ اردیبهشت) او بسوی کشور لـیـ . . . (لـیـدیـه/ لـیـکـیـه؟) پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت. او در آنجا پادگانی برای خود بنیان نهاد. آنگاه شاه و سپاهیانش در آن پادگان بماندند.
 سال دهم (546/ 545): شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد بودند. شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو به بابل نیامده بود. نَـبـو به بابل نیامده بود. بِـل از اِسَـگـیلَـه برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. 
 اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها برای خدایان بـابـل و بـورسیپا به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه برده شدند.
 در روز بیست و یکم ماه سـیـمـانـو . . . از کشور عیلام به اَکَـد . . . فرماندار اوروک . . .
 سال یازدهم (545/ 544): شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد بودند. شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو به بابل نیامده بود. نَـبـو به بابل نیامده بود. بِـل از اِسَـگـیلَـه برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. 
 اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها برای خدایان بـابـل و بـورسـیـپـا به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه برده شدند.
 (آسیب‌دیدگی طولانی در متن، رویدادهای سال‌های دوازدهم تا پانزدهم تخریب شده‌اند).
 . . . رود دجـلـه. در ماه آدارو (= آرامی: اَدار/ فارسی باستان: وی‌یَـخـنَـه/ اسفند)، پیکر ایـشْـتَـر از اوروک . . . ارتش پارس‌ها هجوم آورد. 
 سال هفدهم (539/538): نَـبـو از شهر بـورسـیـپـا برای مشایعت‌کنندگان از بِـل برفت . . . شاه به نیایشگاه اِتـورکَـلَـمَّـه در آمد. در نیایشگاه او . . .
کشور دریا (؟) به هجوم کوچکی دست زد. بِـل به میان مشایعت‌کنندگان رفت. آنان جشن سال نو را برابر با سنت‌های همیشگی انجام دادند.  
 در ماه [آبـو؟] لـوگـال مَـردَه (خدای شهر اوروک؟) و دیگر خدایان از شهر مَـرَد، و خدا زَبَـدَه (= زَبَـبَـه، خدای شهر کیش) و دیگر خدایان از شهر کـیـش، خدابانو نـیـنْـلـیـل (همسر مردوک) و دیگر خدایان هـورسَـگـکَـلَـمَـه (؟) از بابل دیدار کردند. تا اینکه در پایان ماه اولـولـو (= آرامی: اِلـول/ فارسی باستان: کـاربـاشـیـا/ شهریور) همه خدایان از بالا و پایین به اَکَـد در آمدند. خدایان شهرهای بـورسـیـپـا، کـوتـهَـه و سیپار نیامدند.
در ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او (نبونید؟) مردمان شهر را با دستپاچگی را بکشت.
 در روز پانزدهم، سیپار بدون جنگ تصرف شد. نَـبـونـیـد بگریخت.
 در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گـوتیوم (شهری در کرانه خاوری رود دجله)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.        
سپس نـبـونـیـد به بابل بازگشت و آنگاه او در آنجا بازداشت شد. در پایان ماه، نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتـیـان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه بردند. از آن پس، آیین‌ها و مراسم به مانند گذشته برگزار می‌شوند. 
در روز سوم از ماه آرَهـسَـمـنَـه (= آرامی: مِـرهِـشـوان/ فارسی باستان: وَرکَـزَنَـه/ آبان)، کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد.     
 از ماه کیسْلیمو تا ماه آدارو، همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بی‌قدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند.
 در شب یازدهم ماه آرَهسَمنَه، گئوبَروَه مرد.
در روز . . . ماه آدارو، بانوی شاه (کاساندان) بمرد. از روز بیست و هفتم ماه آدارو تا روز سوم از ماه نیسانو، یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را در اَکَد برگزار کرد. همگی مردمان با گیسوان پریشان در آن انباز گشتند.
 در روز چهارم، کمبوجیه پسر کوروش، برفت به نیایشگاه [. . .؟ (نیایشگاه اِزیدَه؟)] نَـبـو که . . . گـاو نـر . . . او بدان جایگه برفت و پیشکشی‌هایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد . . . نیزه‌ها و تیردان‌های چرمی از . . . (سپس از نزد) نَبو بسوی اِسَگیلَه فرا رفت. او در برابر بِـل و خدا مـاربـیـتـی (؟)، گوسفندی را پیشکش بکرد

  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ