آزادمرد آزادمردان و قهرمان تاریخ ایران
آزاد مرد آزادمردان و قهرمان تاریخ ایران و جهان
"کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم و همواره بیدار خواهیم ماند"
ملک ایران مملو از مردانگیست
جنگه با ایرانیان دیوانگیست
عدل کورش شاه شاهان جهان
غرغ حیرت می کند پیغمبران
داریو شش مظهر آبادیست
شاه شاهان جهان ایرانیست
آریو برزن نماد غیرت است
افتخار مردم این ملت است
مهردادش دشمن یونانیان
سر بلند از نام او ایرانیان
یزد گردش دشمن هر تازی است
جنگ او با تازیان تاریخی است
فاتح و دشمن ستیزش سورناست
دشمن هر نانجیبش سورناست
یک مورخ فرانسوی
در نوشته های خود می نویسد
آن زمان که ما اوروپایی ها درزندگی نیمه
وحشی خود میان چادرها زندگی می کردیم
در امپراتوری بزرگ ایران توسط کورش بزرگ
حکومتی برقرار بود که مفاد آئین مدنی او
بعنوان منشور جامعه مدنی امروز دنیا
مورد استفاده قرار می گیرد
بهنام آنکه در شانش کتاب است چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت
مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی
دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت
بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی
ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش چو عـارف جان کند قربـان نامــش
شـفق چون سر زند هر بامـدادش پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش
چومن گردوستداریکشورخویش ستایــش بایــدت پیـغمبر خویش
بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی
به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی
بهچشم عقل، آندینرا فروغاست که خود بنیـان کن دیـو دورغ است
چون دین کردارش و گـفتـار و پندار نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار
در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت
هر آن دل کـه نباشـد شعـلـهافروز به حال ملک و ملت نیست دلـسوز
در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی
دراینکشورچوشداینشعلهخاموش فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش
تو را این آتش اسباب نجــات است در این آتش، نهان آب حیـات است
چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت که باید ســـوختن را از مـن آموخت
اگرچه ازمن بهجزخاکسترینیست برای گــرمی یک قرن کافی اسـت
چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر توانیجست ازآنخاکستـر، اکسیر
بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبــــــارم
به خون دل نیم زین زیسـت، شادم که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم
در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه
کنونت نیـست چون گوش شـنفتن مـرا هـــم گفتـــههـا بـایـد نـهفــتن