تخت جمشید، یادگارى از عظمت امپراتورى پهناور هخامنشى، آرمیده در پناه دشتستانى گسترده، در تنهایى ستون ها وکتیبه ها، خاطرات دیرینگى خویش را مرور مى کند. گشت و گذارى در دل این مجموعه وسیع، تصویر گمشده شاهان هخامنشى را در پس زمینه ذهنت مى کارد و مى پروراند.
صفه اى بزرگ که قبل از آن صخره اى پهناور بوده است و پشت بندش توده هاى سنگى که گیرشمن به دم چلچله تشبیهش کرده است. دم چلچله اى که از پرواز باز ایستاده و آرام، آرمیده است.
تخت جمشید را باید شاهکارى از هنر و شکوه عصر و زمانه اى انگاشت که در گذشته هاى دوردست رها شده است. خاطره اى از شکوه ایران زمین و در عین حال بازتاباننده روزگارى که هنر در خدمت قدرت مى بالید و پر پرواز مى گسترد. یادگارى بدیع از در هم تنیدگى ملت هاى مختلف در شکل دهى به بنایى شاهانه و عظیم !حجارى هاى شکوهمند بر دل سنگى دیواره هاى تنومند، نشانى کهن از قدرت مدارى شگرف سلسله اى باستانى است.
مردانى از ملت هاى مختلف با هدایاى خاص سرزمین خویش به بارگاه شکوهمند شاه هخامنشى شتافته اند و همچون قطارى از احترامى جهانى، صف کشیده اند؛ طرحى که مى توان آن را سمبلى از مجموعه تخت جمشید دانست و تصویرى که مى توان آن را تلاش هنر خیالپردازانه باستان، در جهت نزدیک تر شدن به واقع نمایى یا رئالیسم قلمداد کرد و در عین حال تلاشى براى بازنمایى و تجسم قدرت شاهانه!داریوش، بعد از پایان معمارى کاخ سلطنتى خود در شوش، تصمیم گرفت پایتختى تشریفاتى براى خود و اخلاف خویش برگزیند تا علاوه بر دو پایتخت هگمتانه (تختگاه سلسله پیشین: ماد)، هخامنشیان صاحب پایتختى شوند که مراسم ملى نوروز را در آن برگزار کرده و از میهمانان خارجى استقبال کنند.
پایتختى که بعدتر به نماد شکوه این سلاله تبدیل شد و اهمیتى بس فزون تر از دو پایتخت پیشین پیدا کرد. ظاهراً انتخاب عنوان تخت جمشید براى این مجموعه، گواهى بر این مدعاست که خاندان سلطنتى، مراسم پر شکوه نوروز را در همین مکان برگزار مى کرده اند و این در واقع یک سنت دیرینه بوده است. داریوش در کتیبه اى نقر شده بر دیواره هاى تخت جمشید، به ضرورت برگزارى مراسم جشن و شادمانى نوروز اشاره کرده و مى نویسد:«خداى بزرگ است اهورا مزدا که این آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که انسان را آفرید و شادى را براى انسان آفرید.»
بد نیست اشاره شود که در اساطیر ایران کهن، جمشید اسطوره اى را پایه گذار نوروز دانسته اند. فردوسى در این مورد نگره جالبى دارد و آن هم این که، چون جمشید در روز هرمز از فروردین یعنى اولین روز سال بر تختى نشست که دیوان آن را به آسمان بردند، مردم آن روز را جشن مى گیرند و شاید سنت تاب خوردن در روز اول فروردین در برخى از روستاها از همین اعتقاد گرفته شده باشد. اما با قبول هر انگاره اى باید پذیرفت که جمشید آفریننده واقعى جشن کهن نوروز است، قهرمانى ایزدى که به مناسبت فرمانروایى هزار ساله اش در ایران زمین نامدار شده است. «ویژگى این فرمانروایى آرامش و وفور نعمت بوده و طى آن دیوان و اعمال زشتشان _ ناراستى و گرسنگى و بیمارى و مرگ - هیچ نفوذى نداشتند.» (شناخت اساطیر ایران _ جان هینلز _ ترجمه ژاله آموزگار _ نشر چشمه _ ص ??)
در جاى دیگر درباره جمشید آمده است: «جمشید نخستین پادشاه است. اهورا مزدا با دادن دو ابزار (نگین و عصاى زرنشان) او را صاحب اقتدار گردانید. ... جمشید سیصد سال پادشاهى کرد و در این مدت، هیچ بدى در جهان نبود و کسى از مرگ رنجه نمى شد. مرغان در برابر تخت افسانه اى او صف زده و آدمیان و دیوان به اطاعت او در آمده بودند.» (فرهنگ اساطیر و اشارات داستانى در ادبیات فارسى _ دکتر محمدجعفر یاحقى _ انتشارات سروش _ ???)
اکنون باید پرسید که آیا شاهان هخامنشى، با ارزش نهادن به این آیین شکوهمند برساخته جمشید، مى کوشیدند خود را به مرتبه شکوه و عظمت فرمانروایى اش برسانند؟ اگر به یاد بیاوریم که در قاموس اندیشه وار ایران زمین «جم، پیش نمونه آرمانى همه شاهان است و نمونه اى است که همه فرمانروایان بدو رشک مى برند» (شناخت اساطیر ایران - همان)، به پاسخ تلویحى نهفته در این پرسش تردید آلود دست یافته ایم.
اما درباره بنا هاى هنرمندانه اى که در طول زمانى دراز (تقریباً ??? سال) و به دست شاهان هخامنشى در دل تخت جمشید گنجانده شده است، باید گفت که این مجموعه، نمایى و چشم اندازى کلى از بازنمایى راستین فراز و نشیب حکومت است. وسعت تمام ساختمان هاى روى صفه در حدود ??? هزار متر مربع است. از این ساختمان ها قسمت هایى که مربوط به بارعام، پذیرایى هاى رسمى و شرفیابى نمایندگان کشورها و برگزارى جشن هاى مذهبى بوده وسعت زیاد داشته، درهاى ورودى آنها عریض بودند از جمله این کاخ ها باید از کاخ آپادانا و تالار صدستون نام برد. دیگر ساختمان ها که براى سکونت شاه، ولیعهد، ملکه و خاندان سلطنتى و همچنین دفتر و جایگاه نگهبانان بوده کوچکتر بود.بیشترین بنا ها و عظیم ترین بنا ها به داریوش که روزگارى از قدرت مدارى بى رقیب را پشت سر مى نهاده است، تعلق دارد.
کاخ داریوش، کاخى تقریباً کوچکتر از کاخ شوش است، با یک «تالار مرکزى ستون دار که در جوانب راست و چپ آن اتاق ها قرار داشته و به ایوانى داراى ستون هاى چوبى باز مى شده است.» که ظاهراً الهامى بوده است از سرا هاى نردیک، با سر ستون هایى به شکل سر انسان! آیا این گونه سنگ تراشى را نمى توان ناشى از احترام انسان مدارانه این زمانه دانست؟!
از دیگر بنا هاى ارزشمند نهفته در دل تخت جمشید که بازتاباننده ذوق و ابتکار انسان باستان محسوب مى شود باید به تالارى موسوم به «دروازه ملل» اشاره کرد که در واقع سالن انتظار نمایندگان ملت ها بوده است. درون این تالار سکوهاى سنگى در چهار طرف تعبیه شده است که محل نشستن مهمانان بوده است. تالار داراى سه در ورودى و خروجى پهن است که دو دیوار سنگى در درگاه غربى و شرقى به صورت نقش برجسته نمایان مى شود. نقش این دو درگاه به شکل موجودات اساطیرى است.
مهمترین بناى تخت جمشید کاخ آپاداناست که از لحاظ وسعت، زیبایى و هنر نهفته در معمارى کهنسالش در میان سایر بنا ها جلوه نمایى خاصى دارد. با چشم اندازى زیبا به سوى جلگه پر شکوه مرودشت! این کاخ به زیبایى آبستن برجسته ترین و شکوهمندترین نقش برجسته هاى تخت جمشید است؛ با سرستون هایى به شکل سر شیر که از نگاه سنتى، نماد قدرت محسوب مى شده است.
کاخ صد ستون که به دستور جانشین داریوش یعنى خشایارشا، بنا نهاده شده است هم کم از زیبایى آپادانا ندارد. کاخى پر شکوه با صد ستون سنگى ستبر!از دیدنى هاى این کاخ، نقوش حجارى شده درگاه ها است، این نقش برجسته ها در درگاه جنوبى شامل تخت شاهنشاهى است که بر دست ?? نفر از نمایندگان ملل تابعه امپراتورى هخامنشیان قرار گرفته است. در بالاى تصویر و در پشت سر شاه یک نفر خدمتگزار مخصوص دیده مى شود. بر درگاه هاى شرقى و غربى نیز نقوشى با مضمون نبرد پادشاه با حیوان افسانه اى نقر گردیده است.
بناى مهم دیگر تخت جمشید کاخ نهفته در مرکز کاخ هاى دیگر است که به همین جهت نیز به «کاخ مرکزى» شهره شده است. از مشخصات بارز این بناى کهن وجود سرستون هایى به شکل سر انسان و بدن حیوانات است که ظاهراً سمبلى در پس پشت خود دارد.
اما یکى از جالب ترین کاخ ها، کاخى است موسوم به «تچر» که پنجره هایى رو به تابش نور آفتاب دارد .بدین جهت باستانشناسان بر این باور پاى مى فشارند که این بنا از جمله کاخ هاى زمستانى مجموعه بوده است.
در بلندترین صفه تخت جمشید نیز کاخ اختصاصى خشایارشا به نام «هدیش» ایستاده است. از ویژگى هاى منحصر به فرد این کاخ نقش برجسته هاى درون پنجره هاست که در دیگر کاخ ها به چشم نمى خورد. در این تصاویر هدیه آورانى نقش گردیده است. بازتاباننده سمبلیک تخت جمشید، به عنوان مامن میهمانان خارجى! ظاهراً خشایارشا دستور داده بود «تصویر پادشاه را در گوشه هاى پنجره ها مانند قهرمان مغلوب کننده هیولا ها نقش کنند.» شاید شاهنشاه هخامنشى بدین وسیله مى کوشید قدرت خود را به رخ مخاطب کشیده و به آیندگان بسپارد.
جالب اینجاست که باستانشناسان در گوشه گوشه تخت جمشید و در لابه لاى حفارى هاى خویش به نشانه هاى متعددى از تاثیر فرهنگ و هنر ملل دیگر برخورده اند. پیش از این به تاثیر تمدن مصرى و نردیک در معمارى بناهاى ارزشمند تخت جمشید اشاره کردیم. بد نیست اضافه کنیم که «کاوش هاى موسسه شرقى شیکاگو موجب کشف شاهکارى عالى از مجسمه سازى یونانى در خرابه هاى تخت جمشید گردید که پنلوپ? را نشان مى دهد، و آن متعلق به قرن پنجم قبل از میلاد است.» (ایران از آغاز تا اسلام _ گیرشمن _ ترجمه دکتر محمد معین _ انتشـــارات معین _ ص ??)
البته گیرشمن بعدتر اضافه مى کند که «مجسمه سازى نمى بایست از ساختن پیکر شاهنشاه، یا شاید چند تن از مقتدر ترین افراد شاهنشاهى وى تجاوز کرده باشد.» (همان _ ص ???) و اما قدرى آن سوتر از تخت جمشید پهناور و در سینه کش کوهى به نام رحمت، آرامگاه شاهان درگذشته هخامنشى خودنمایى مى کند. شاهانى که روزگارى این مجموعه عظیم معمارى و هنرورى را بنا نهادند تا ماندگار و جاودانه شوند. آرام در قبر خویش خفته اند و به تردید نظاره مى کنند