دعای داریوش بزرگ : خداوند این کشور را از شر دشمن ، خشکسالی و دروغ محفوظ نگه دارد
شب چله (یلدا)
شب زایش خورشید و آغاز سال نو میترایی
دیر زمانی است که مردمان ایرانی و بسیاری از جوامع دیگر، در آغاز فصل زمستان مراسمی را برپا میدارند که در میان اقوام گوناگون، نامها و انگیزههای متفاوتی دارد. در ایران و سرزمینهای هم فرهنگ مجاور، از شب آغاز زمستان با نام «شب چله» یا «شب یلدا» نام میبرند که همزمان با شب انقلاب زمستانی است. به دلیل دقت گاهشماری ایرانی و انطباق کامل آن با تقویم طبیعی، همواره و در همه سالها، انقلاب زمستانی برابر با شامگاه سیام آذرماه و بامداد یکم دیماه است. هر چند امروزه برخی به اشتباه بر این گمانند که مراسم شب چله برای رفع نحوست بلندترین شب سال برگزار میشود؛ اما میدانیم که در باورهای کهن ایرانی هیچ روز و شبی، نحس و بد یوم شناخته نمیشده است. جشن شب چله، همچون بسیاری از آیینهای ایرانی، ریشه در رویدادی کیهانی دارد.
خورشید در حرکت سالانه خود، در آخر پاییز به پایین ترین نقطه افق جنوب شرقی میرسد که موجب کوتاه شدن طول روز و افزایش زمان تاریکی شب میشود. اما از آغاز زمستان یا انقلاب زمستانی، خورشید دگرباره بسوی شمال شرقی باز میگردد که نتیجه آن افزایش روشنایی روز و کاهش شب است. به عبارت دیگر، در ششماهه آغاز تابستان تا آغاز زمستان، در هر شبانروز خورشید اندکی پایین تر از محل پیشین خود در افق طلوع میکند تا در نهایت در آغاز زمستان به پایین ترین حد جنوبی خود با فاصله 5/23 درجه از شرق یا نقطه اعتدالین برسد. از این روز به بعد، مسیر جابجاییهای طلوع خورشید معکوس شده و مجدداً بسوی بالا و نقطه انقلاب تابستانی باز میگردد. آغاز بازگردیدن خورشید بسوی شمالشرقی و افزایش طول روز، در اندیشه و باورهای مردم باستان به عنوان زمان زایش یا تولد دیگرباره خورشید دانسته میشد و آنرا گرامی و فرخنده میداشتند.
در گذشته، آیینهایی در این هنگام برگزار میشده است که یکی از آنها جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده، بوده است. جشنی که از لازمههای آن، حضور کهنسالان و بزرگان خانواده، به نماد کهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است، و همچنین خوراکیهای فراوان برای بیداری درازمدت که همچون انار و هندوانه و سنجد، به رنگ سرخ خورشید باشند.
بسیاری از ادیان نیز به شب چله مفهومی دینی دادند. در آیین میترا (و بعدها با نام کیش مهر)، نخستین روز زمستان به نام «خوره روز» (خورشید روز)، روز تولد مهر و نخستین روز سال نو بشمار میآمده است و امروزه کارکرد خود را در تقویم میلادی که ادامه گاهشماری میترایی است و حدود چهارصد سال پس از مبدأ میلادی به وجود آمده؛ ادامه میدهد. فرقههای گوناگون عیسوی، با تفاوتهایی، زادروز مسیح را در یکی از روزهای نزدیک به انقلاب زمستانی میدانند و همچنین جشن سال نو و کریسمس را همچون تقویم کهن سیستانی در همین هنگام برگزار میکنند. به روایت بیرونی، مبدأ سالشماری تقویم کهن سیستانی از آغاز زمستان بوده و جالب اینکه نام نخستین ماه سال آنان نیز «کریست» بوده است. منسوب داشتن میلاد به میلاد مسیح، به قرون متأخرتر باز میگردد و پیش از آن، آنگونه که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نقل کرده است، منظور از میلاد، میلاد مهر یا خورشید است. نامگذاری نخستین ماه زمستان و سال نو با نام «دی» به معنای دادار/خداوند از همان باورهای میترایی سرچشمه میگیرد.
نخستین روز زمستان در نزد خرمدینانی که پیرو مزدک، قهرمان بزرگ ملی ایران بودهاند (که هنوز هم حامیان سرمایه داری لجام گسیخته اندیشههای عدالت جویانه او را سد راه منافع طبقاتی خود میدانند) سخت گرامی و بزرگ دانسته میشد و از آن با نام «خرم روز» یاد میکرده و آیینهایی ویژه داشتهاند. این مراسم و نیز سالشماری آغاز زمستانی هنوز در میان برخی اقوام دیده میشود که نمونه آن تقویم محلی پامیر و بدخشان (در شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان) است. همچنین در تقویم کهن ارمنیان نیز از نخستین ماه سال نو با نام «ناواسارد» یاد شده است که با واژه اوستایی «نوسرذه» به معنای «سال نو» در پیوند است.
هر چند برگزاری مراسم شب چله و میلاد خورشید در سنت دینی زرتشتیان پذیرفته نشده است؛ اما خوشبختانه اخیراً آنان نیز میکوشند تا این مراسم را همچون دیگر ایرانیان برگزار کنند. البته در شبه تقویم نوظهوری که برخی زرتشتیان از آن استفاده میکتتد و دارای سابقه تاریخی در ایران نیست، زمان شب چله با 24 آذرماه مصادف میشود که نه با تقویم طبیعی انطباق دارد و نه با گاهشماری دقیق ایرانی و نه با گفتار ابوریحان بیرونی که از شب چله با نام «عید نود روز» یاد میکند. از آنرو که فاصله شب چله با نوروز، نود روز است.
امروزه میتوان تولد خورشید را آنگونه که پیشینیان ما به نظاره مینشستهاند، تماشا کرد: در دوران باستان بناهایی برای سنجش رسیدن خورشید به مواضع سالانه و استخراج تقویم ساخته میشده که یکی از مهمترین آنها چارتاقی نیاسر کاشان است که فعلاً تنها بنای سالم باقی مانده در این زمینه در ایران است. پژوهشهای نگارنده که در سال 1380 منتشر شد (نظام گاهشماری در چارتاقیهای ایران)، نشان میدهد که این بنا بگونهای طراحی و ساخته شده است که میتوان زمان رسیدن خورشید به برخی از مواضع سالانه و نیز نقطه انقلاب زمستانی و آغاز سال نو میترایی را با دقت تماشا و تشخیص داد. چارتاقی نیاسر بنایی است که تولد خورشید بگونهای ملموس و قابل تماشا در آن دیده میشود. این ویژگی را چارتاقی «بازه هور» در راه نیشابور به تربت حیدریه و در نزدیکی روستای رباط سفید، نیز دارا است که البته فعلاً دیواری نوساخته و الحاقی مانع از دیدار پرتوهای خورشید میشود.
هر ساله مراسم دیدار طلوع و تولد خورشید در چارتاقی نیاسر، و بررسی نظریه نگارنده، با حضور دوستداران باستان ستاره شناسی ایرانی و دیگر علاقه مندان، در شهر نیاسر کاشان برگزار میشود.
داریوش شاه هخامنشی
«تو ای بنده نیک بدان که هستی، توانائی هایت کدام و رفتارت چگونه است. نپندار که زمزمه های پنهانی بهترین سخن است. بیشتر به آن گوش فرادار که بی پرده می شنوی! تو ای بنده! بهترین کار را از توانمندان ندان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر میزند.»
این سخنان زیبا که در بردارنده نکات فلسفی، اخلاقی و اجتماعی است از چه کسی است؟ اندیشمندی اخلاقگرا از روزگاران گذشته و یا مصلحی معاصر و جانبدار ضعفا
جای شگفتی خواهد بود که بدانید که اینها گفته های یکی از مقتدرترین فرمانروایان دوران باستان است که بر مقبره وی نقش بسته و در گذر از هزاره ها به ما رسیده اند.
داریوش (فارسی باستان: داریه وهوش = دارنده خوبی) در سال 1216 زرتشتی برابر با (روز 29 سپتامبر 522 پیش از میلاد) بر گئومات (بردیای دروغین) چیره شد و پس از یکسال با انجام 19 نبرد توانست فرمانروائی امپراتوری بزرگی را بدست گیرد که کوروش بزرگ بنیاد نهاده بود. گرچه کوروش بزرگ از چهره های ممتاز تاریخ بشری است، اما دانسته های ما از او بازتابی است از آنچه تاریخ نگاران با تکیه بر دستاوردهای باستان شناسی در مورد او ابراز می دارند چرا که سنگ نبشته ای از او باقی نمانده است. اما خوشبختانه در مورد داریوش بدینگونه نیست و امروز با تکیه بر سنگ نبشته های وی در بیستون (بغستان)، شوش، تخت جمشید و آرامگاهش در نقش رستم میتوانیم به شناختی بیواسطه از داریوش دست یابیم.این امر در واقع نمایانگر برآورده شدن هدف داریوش از آفرینش این آثار است.داریوش با هدف برقراری ارتباط ملی حتی فرمان به ایجاد خط ملی داد تا همراه با دیگر خطوط مرسوم، از آن برای سخن گفتن از قوانین و اصول جهان داری اش بهره گیرد.
«به خواست اهورامزدا، من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حق کشی در رنج باشد. همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آنچه را درست است من آن را دوست دارم. من دوست بنده دروغ نیستم. من بدخشم نیستم.حتی وقتی خشم را می انگیزاند، آنرا فرو می نشانم. من سخت برهوس خود فرمانروا هستم.»
این است بخشی از معتقدات داریوش چنین بیانیه ای از زبان یک شاه در سده ششم پیش از میلاد به معجزه می ماند.اما واقعاً در عمل هم به آنچه باز می گوید پایبند بود؟
پاسخ به این سئوال را می توان بدین صورت بررسی کرد: در حدود هفتاد سال قبل کاوشگران تخت جمشید به منبعی سرشار از اطلاعات دست یافتند، این منبع جدید مشتمل بر حدود 30000 لوح گلی بود که از آن میان تقریباً 6000 عدد در وضعیت نسبتاً سالم قرار داشتند. این لوح های گلی بخش کوچکی از بایگانی دیوان شاهنشاهی هخامنشی را تشکیل میدادندکه مربوط به سالهایی از پادشاهی داریوش بزرگ بین سالهای 509 تا 494 پیش از میلاد می گردیدند. نزدیک به دویست سال پس از این تاریخ با به آتش کشیدن تخت جمشید توسط اسکندر مقدونی، این بخش کوچک از انبوه لوح های دیوانی در آتش ویرانگرانه پخته شدند و بگونه ای معجزه آسا تاب پایداری درگذر هزاره ها را یافتند. لوح های مزبور به خط میخی عیلامی نوشته شده اند و با متنهای کوتاه خود در مجموع دربردارنده یادداشتهای اداری و محاسبات دیوانی تخت جمشید، مرکز شاهنشاهی هخامنشیان می باشند. اهمیت بسیار زیاد این لوحها برای باستان شناسان و پژوهشگران از آن روی است که سرچشمه ای غنی از منابع دست اول و فارغ از ملاحظات سیاسی خاص نگارندگان منابع دیگر را می دهد. یعنی (1- سنگ نبشته های شاهان. 2- گزارشهای نویسندگان یونانی و رومی) چرا که این یادداشتها به قصد پژوهشهای این زمانی ما فراهم نیامده اند بلکه تصاویر کوچک واقعی زمان خودند. با استناد به این لوح ها نه تنها می توان پاسخ بسیاری از پرسشها درباره مسائل دیوانی و سازمان فرمانروائی هخامنشی دریافت بلکه می توان دانستنیهای فراوان درباره زندگی روزمره مردم و نیز مناسبات اجتماعی، اقتصادی، آئینی و فرهنگی حاکم آن دوران نیز به دست آورد. به عنوان نمونه می توان دریافت که مردم آن روزگار پرستش اهورامزدا را پذیرفته بودند و به نظر می رسد مزدا پرستی دین رسمی به حساب می آمده است.
پس از بررسی این لوح ها نتیجه می گیریم که داریوش واقعاً بنا بر ادعای خود با مسائل مردم ناتوان همراه بوده است. در نظام او دستمزد کارگران بر اساس نظام منظبط مهارت و سن طبقه بندی می شد، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق اولاد استفــاده می کرده اند. فوق العاده، سختی کار و بیماری پرداخت می شد، حقوق زن و مرد برابر بود و زنــان امکــان داشتند کار نیمه وقت انتخاب کنند. ناتـــوانترین مـردم می توانــستند و می بایست در کار گروهی نقش داشته باشند