سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 16
کل بازدید : 209118
کل یادداشتها ها : 111
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

تخت جمشید، یادگارى از عظمت امپراتورى پهناور هخامنشى، آرمیده در پناه دشتستانى گسترده، در تنهایى ستون ها وکتیبه ها، خاطرات دیرینگى خویش را مرور مى کند. گشت و گذارى در دل این مجموعه وسیع، تصویر گمشده شاهان هخامنشى را در پس زمینه ذهنت مى کارد و مى پروراند.

صفه اى بزرگ که قبل از آن صخره اى پهناور بوده است و پشت بندش توده هاى سنگى که گیرشمن به دم چلچله تشبیهش کرده است. دم چلچله اى که از پرواز باز ایستاده و آرام، آرمیده است.
تخت جمشید را باید شاهکارى از هنر و شکوه عصر و زمانه اى انگاشت که در گذشته هاى دوردست رها شده است. خاطره اى از شکوه ایران زمین و در عین حال بازتاباننده روزگارى که هنر در خدمت قدرت مى بالید و پر پرواز مى گسترد. یادگارى بدیع از در هم تنیدگى ملت هاى مختلف در شکل دهى به بنایى شاهانه و عظیم !حجارى هاى شکوهمند بر دل سنگى دیواره هاى تنومند، نشانى کهن از قدرت مدارى شگرف سلسله اى باستانى است.

مردانى از ملت هاى مختلف با هدایاى خاص سرزمین خویش به بارگاه شکوهمند شاه هخامنشى شتافته اند و همچون قطارى از احترامى جهانى، صف کشیده اند؛ طرحى که مى توان آن را سمبلى از مجموعه تخت جمشید دانست و تصویرى که مى توان آن را تلاش هنر خیالپردازانه باستان، در جهت نزدیک تر شدن به واقع نمایى یا رئالیسم قلمداد کرد و در عین حال تلاشى براى بازنمایى و تجسم قدرت شاهانه!داریوش، بعد از پایان معمارى کاخ سلطنتى خود در شوش، تصمیم گرفت پایتختى تشریفاتى براى خود و اخلاف خویش برگزیند تا علاوه بر دو پایتخت هگمتانه (تختگاه سلسله پیشین: ماد)، هخامنشیان صاحب پایتختى شوند که مراسم ملى نوروز را در آن برگزار کرده و از میهمانان خارجى استقبال کنند.

پایتختى که بعدتر به نماد شکوه این سلاله تبدیل شد و اهمیتى بس فزون تر از دو پایتخت پیشین پیدا کرد. ظاهراً انتخاب عنوان تخت جمشید براى این مجموعه، گواهى بر این مدعاست که خاندان سلطنتى، مراسم پر شکوه نوروز را در همین مکان برگزار مى کرده اند و این در واقع یک سنت دیرینه بوده است. داریوش در کتیبه اى نقر شده بر دیواره هاى تخت جمشید، به ضرورت برگزارى مراسم جشن و شادمانى نوروز اشاره کرده و مى نویسد:«خداى بزرگ است اهورا مزدا که این آسمان را آفرید، که این زمین را آفرید، که انسان را آفرید و شادى را براى انسان آفرید.»

بد نیست اشاره شود که در اساطیر ایران کهن، جمشید اسطوره اى را پایه گذار نوروز دانسته اند. فردوسى در این مورد نگره جالبى دارد و آن هم این که، چون جمشید در روز هرمز از فروردین یعنى اولین روز سال بر تختى نشست که دیوان آن را به آسمان بردند، مردم آن روز را جشن مى گیرند و شاید سنت تاب خوردن در روز اول فروردین در برخى از روستاها از همین اعتقاد گرفته شده باشد. اما با قبول هر انگاره اى باید پذیرفت که جمشید آفریننده واقعى جشن کهن نوروز است، قهرمانى ایزدى که به مناسبت فرمانروایى هزار ساله اش در ایران زمین نامدار شده است. «ویژگى این فرمانروایى آرامش و وفور نعمت بوده و طى آن دیوان و اعمال زشتشان _ ناراستى و گرسنگى و بیمارى و مرگ - هیچ نفوذى نداشتند.» (شناخت اساطیر ایران _ جان هینلز _ ترجمه ژاله آموزگار _ نشر چشمه _ ص ??)

در جاى دیگر درباره جمشید آمده است: «جمشید نخستین پادشاه است. اهورا مزدا با دادن دو ابزار (نگین و عصاى زرنشان) او را صاحب اقتدار گردانید. ... جمشید سیصد سال پادشاهى کرد و در این مدت، هیچ بدى در جهان نبود و کسى از مرگ رنجه نمى شد. مرغان در برابر تخت افسانه اى او صف زده و آدمیان و دیوان به اطاعت او در آمده بودند.» (فرهنگ اساطیر و اشارات داستانى در ادبیات فارسى _ دکتر محمدجعفر یاحقى _ انتشارات سروش _ ???)

اکنون باید پرسید که آیا شاهان هخامنشى، با ارزش نهادن به این آیین شکوهمند برساخته جمشید، مى کوشیدند خود را به مرتبه شکوه و عظمت فرمانروایى اش برسانند؟ اگر به یاد بیاوریم که در قاموس اندیشه وار ایران زمین «جم، پیش نمونه آرمانى همه شاهان است و نمونه اى است که همه فرمانروایان بدو رشک مى برند» (شناخت اساطیر ایران - همان)، به پاسخ تلویحى نهفته در این پرسش تردید آلود دست یافته ایم.

اما درباره بنا هاى هنرمندانه اى که در طول زمانى دراز (تقریباً ??? سال) و به دست شاهان هخامنشى در دل تخت جمشید گنجانده شده است، باید گفت که این مجموعه، نمایى و چشم اندازى کلى از بازنمایى راستین فراز و نشیب حکومت است. وسعت تمام ساختمان هاى روى صفه در حدود ??? هزار متر مربع است. از این ساختمان ها قسمت هایى که مربوط به بارعام، پذیرایى هاى رسمى و شرفیابى نمایندگان کشورها و برگزارى جشن هاى مذهبى بوده وسعت زیاد داشته، درهاى ورودى آنها عریض بودند از جمله این کاخ ها باید از کاخ آپادانا و تالار صدستون نام برد. دیگر ساختمان ها که براى سکونت شاه، ولیعهد، ملکه و خاندان سلطنتى و همچنین دفتر و جایگاه نگهبانان بوده کوچکتر بود.بیشترین بنا ها و عظیم ترین بنا ها به داریوش که روزگارى از قدرت مدارى بى رقیب را پشت سر مى نهاده است، تعلق دارد.

کاخ داریوش، کاخى تقریباً کوچکتر از کاخ شوش است، با یک «تالار مرکزى ستون دار که در جوانب راست و چپ آن اتاق ها قرار داشته و به ایوانى داراى ستون هاى چوبى باز مى شده است.» که ظاهراً الهامى بوده است از سرا هاى نردیک، با سر ستون هایى به شکل سر انسان! آیا این گونه سنگ تراشى را نمى توان ناشى از احترام انسان مدارانه این زمانه دانست؟!

از دیگر بنا هاى ارزشمند نهفته در دل تخت جمشید که بازتاباننده ذوق و ابتکار انسان باستان محسوب مى شود باید به تالارى موسوم به «دروازه ملل» اشاره کرد که در واقع سالن انتظار نمایندگان ملت ها بوده است. درون این تالار سکوهاى سنگى در چهار طرف تعبیه شده است که محل نشستن مهمانان بوده است. تالار داراى سه در ورودى و خروجى پهن است که دو دیوار سنگى در درگاه غربى و شرقى به صورت نقش برجسته نمایان مى شود. نقش این دو درگاه به شکل موجودات اساطیرى است.

مهمترین بناى تخت جمشید کاخ آپاداناست که از لحاظ وسعت، زیبایى و هنر نهفته در معمارى کهنسالش در میان سایر بنا ها جلوه نمایى خاصى دارد. با چشم اندازى زیبا به سوى جلگه پر شکوه مرودشت! این کاخ به زیبایى آبستن برجسته ترین و شکوهمندترین نقش برجسته هاى تخت جمشید است؛ با سرستون هایى به شکل سر شیر که از نگاه سنتى، نماد قدرت محسوب مى شده است.

کاخ صد ستون که به دستور جانشین داریوش یعنى خشایارشا، بنا نهاده شده است هم کم از زیبایى آپادانا ندارد. کاخى پر شکوه با صد ستون سنگى ستبر!از دیدنى هاى این کاخ، نقوش حجارى شده درگاه ها است، این نقش برجسته ها در درگاه جنوبى شامل تخت شاهنشاهى است که بر دست ?? نفر از نمایندگان ملل تابعه امپراتورى هخامنشیان قرار گرفته است. در بالاى تصویر و در پشت سر شاه یک نفر خدمتگزار مخصوص دیده مى شود. بر درگاه هاى شرقى و غربى نیز نقوشى با مضمون نبرد پادشاه با حیوان افسانه اى نقر گردیده است.

بناى مهم دیگر تخت جمشید کاخ نهفته در مرکز کاخ هاى دیگر است که به همین جهت نیز به «کاخ مرکزى» شهره شده است. از مشخصات بارز این بناى کهن وجود سرستون هایى به شکل سر انسان و بدن حیوانات است که ظاهراً سمبلى در پس پشت خود دارد.

اما یکى از جالب ترین کاخ ها، کاخى است موسوم به «تچر» که پنجره هایى رو به تابش نور آفتاب دارد .بدین جهت باستانشناسان بر این باور پاى مى فشارند که این بنا از جمله کاخ هاى زمستانى مجموعه بوده است.

در بلندترین صفه تخت جمشید نیز کاخ اختصاصى خشایارشا به نام «هدیش» ایستاده است. از ویژگى هاى منحصر به فرد این کاخ نقش برجسته هاى درون پنجره هاست که در دیگر کاخ ها به چشم نمى خورد. در این تصاویر هدیه آورانى نقش گردیده است. بازتاباننده سمبلیک تخت جمشید، به عنوان مامن میهمانان خارجى! ظاهراً خشایارشا دستور داده بود «تصویر پادشاه را در گوشه هاى پنجره ها مانند قهرمان مغلوب کننده هیولا ها نقش کنند.» شاید شاهنشاه هخامنشى بدین وسیله مى کوشید قدرت خود را به رخ مخاطب کشیده و به آیندگان بسپارد.

جالب اینجاست که باستانشناسان در گوشه گوشه تخت جمشید و در لابه لاى حفارى هاى خویش به نشانه هاى متعددى از تاثیر فرهنگ و هنر ملل دیگر برخورده اند. پیش از این به تاثیر تمدن مصرى و نردیک در معمارى بناهاى ارزشمند تخت جمشید اشاره کردیم. بد نیست اضافه کنیم که «کاوش هاى موسسه شرقى شیکاگو موجب کشف شاهکارى عالى از مجسمه سازى یونانى در خرابه هاى تخت جمشید گردید که پنلوپ? را نشان مى دهد، و آن متعلق به قرن پنجم قبل از میلاد است.» (ایران از آغاز تا اسلام _ گیرشمن _ ترجمه دکتر محمد معین _ انتشـــارات معین _ ص ??)

البته گیرشمن بعدتر اضافه مى کند که «مجسمه سازى نمى بایست از ساختن پیکر شاهنشاه، یا شاید چند تن از مقتدر ترین افراد شاهنشاهى وى تجاوز کرده باشد.» (همان _ ص ???) و اما قدرى آن سوتر از تخت جمشید پهناور و در سینه کش کوهى به نام رحمت، آرامگاه شاهان درگذشته هخامنشى خودنمایى مى کند. شاهانى که روزگارى این مجموعه عظیم معمارى و هنرورى را بنا نهادند تا ماندگار و جاودانه شوند. آرام در قبر خویش خفته اند و به تردید نظاره مى کنند


  

بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی می خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی.
مشاهده می کنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می خورد.

مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمه ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده هایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده می شود.
هرودوت همچنین می نویسد :
"ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمی پاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر می شود و یکی از سرودهای مذهبی را می خواند."

اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی یا جنگی بوده است.

گزنفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" می نویسد :
"کوروش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کوروش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند."
"کوروش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است."
این سروده ها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا می شد و گزنفون اضافه می کند که :
"کوروش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به "مرگ سیاوش" خوانده می شد."
این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده می شود.
از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آن جمله می توان به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد.
در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم ، یک شیپور فلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب می شود.
اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار می رفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت.
گزنفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که :
"در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار می شد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامه هایی در مجلس شرکت می کردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشن ها سهم اساسی داشتند."
هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد می کند و می نویسد که آنها در دربار نیز زندگی می کردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده می شدند و شادی و سرور برپا می کردند.
گزنفون نیز می نویسد :
"کوروش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کوروش 320 فقره از آلات موسیقی را بدست آورد ..."
و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است :
"حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی می پرداختند."


  
مهندسان هخامنشی راز استفاده از عدد پی (??/? ) را دو هزار و 500 سال پیش کشف کرده
 
بودند. آنها در ساخت سازه های سنگی و ستون های مجموعه تخت جمشید که دارای اشکال

مخروطی است، از این عدد استفاده می کردند.
عدد پی( ?.??)در علم ریاضیات از مجموعه اعداد طبیعی
محسوب می شود. این عدد از تقسیم محیط دایره بر قطر آن به دست می آید. کشف عدد پی جزو مهمترین کشفیات در ریاضیات است. کارشناسان ریاضی هنوز نتوانسته اند زمان مشخصی برای شروع استفاده از این عدد پیش بینی کنند. عده زیادی، مصریان و برخی دیگر، یونانیان باستان را کاشفان این عدد می دانستند اما بررسی های جدید نشان می دهد هخامنشیان هم با این عدد آشنا بودند.

عبدالعظیم شاه کرمی متخصص سازه و ژئوفیزیک و مسئول بررسی های مهندسی در مجموعه تخت جمشید در این باره،‌ گفت: بررسی های کارشناسی که روی سازه های تخت جمشید به ویژه روی ستون های تخت جمشید و اشکال مخروطی انجام گرفته؛ نشان می دهد که هخامنشیان دو هزار و 500 سال پیش از دانشمندان ریاضی دان استفاده می کردند که به خوبی با ریاضیات محض و مهندسی آشنا بودند. آنان برای ساخت حجم های مخروطی راز عدد پی را شناسایی کرده بودند.

دقت و ظرافت در ساخت ستون های دایره ای تخت جمشید نشان می دهد که مهندسان این سازه عدد پی را تا چندین رقم اعشار محاسبه کرده بودند. شاه کرمی در این باره گفت: مهندسان هخامنشی ابتدا مقاطع دایره ای را به چندین بخش مساوی تقسیم می کردند. سپس در داخل هر قسمت تقسیم شده، هلالی معکوس را رسم می کردند. این کار آنها را قادر می ساخت که مقاطع بسیار دقیق ستون های دایره ای را به دست بیاورند. محاسبات اخیر، مهندسان سازه تخت جمشید را در محاسبه ارتفاع ستون ها، نحوه ساخت آنها،‌ فشاری که باید ستون ها تحمل کنند و توزیع تنش در مقاطع ستون ها یاری می کرد. این مهندسان برای به دست آوردن مقاطع دقیق ستون ها مجبور بودند عدد پی را تا چند رقم اعشار محاسبه کنند.

هم اکنون دانشمندان در بزرگ ترین مراکز علمی و مهندسی جهان چون ناسا برای ساخت فضاپیماها و استفاده از اشکال مخروطی توانسته اند عدد پی را تا چند صد رقم اعشار حساب کنند. بر اساس متون تاریخ و ریاضیات نخستین کسی که توانست به طور دقیق عدد پی را محاسبه کند، غیاث الدین محمد کاشانی بود. این دانشمند ایرانی عدد پی را تا چند رقم اعشاری محاسبه کرد. پس از او دانشمندانی چون پاسکال به محاسبه دقیق تر این عدد پرداختند. هم اکنون دانشمندان با استفاده از رایانه های بسیار پیشرفته به محاسبه این عدد می پردازند.

شاه کرمی با اشاره به این موضوع که در بخش های مختلف سازه تخت جمشید، مقاطع مخروطی شامل دایره، بیضی، و سهمی دیده می شود، گفت: به دست آوردن مساحت، محیط و ساخت سازه هایی با این اشکال هندسی بدون شناسایی راز عدد پی و طرز استفاده از آن غیرممکن است.

داریوش هخامنشی بنیان گذار تخت جمشید در سال 521 پیش از میلاد دستورساخت تخت جمشید را می دهد و تا سال 486 بسیاری از بناهای تخت جمشید را طرح ریزی یا بنیان گذاری می کند. این مجموعه باستانی شامل حصارها، کاخ ها،‌ بخش های خدماتی و مسکونی، نظام های مختلف آبرسانی و بخش های مختلف دیگری است.
مجموعه تخت جمشید مهمترین پایتخت مقاومت هخامنشی در
استان فارس و در نزدیکی شهر شیراز جای گرفته است


  
کهن‌ترین کتیبه کوروش هخامنشی که به زبان بابلی نو یا همان اکدی نوشته شده و رویداد نامه‌ای از فتوحات کوروش کبیر است، به فارسی برگردانده شد.
 «رضا مرادی غیاث‌آبادی»، اختر باستان‌شناس و پژوهشگر تاریخ  که کار ترجمه را بر عهده داشته دراین‌باره به میراث خبر گفت: «رویدادنامه نبونید- کوروش، لوحه‌ای گلی به خط و زبان بابلی نو (اَکـدی) است که به فرمان کوروش نوشته شده است و اکنون در موزه بریتانیا، در لندن نگهداری می‌شود. بخش‌های وسیعی از این لوحه آسیب دیده و خواندن کامل آن به دلیل افتادگی‌های فراوان، ممکن نمی‌شود. این ترجمه فارسی بر اساس چند ترجمه‌ انگلیسی و رجوع به متن اصلی بابلی برای تلفظ دقیق نام‌های ویژه انجام شده است.»
 رویداد نویسی یا همان کرونولوژی از جمله نوشته‌هایی است که در بابل به تعداد زیادی کشف شده است و شواهدی از قبیل نوشته‌های تورات نشان می‌دهد که در ایران نیز این نوع نگارش مرسوم بوده است.
غیاث‌آبادی گفت: «رویداد نویسی کوروش که در کاخ پادشاهی بابل کشف شده است از منشور کوروش قدیمی‌تر است و تا کنون به فارسی ترجمه نشده بود.»
 به گفته این پژوهشگر تاریخ نخستین بار این کتیبه توسط "لاتن بیل" و در سال 1926 ترجمه و در شیکاگو به چاپ رسید. پس از آن در سال 1950 "پی ریچارد جیمز" آن را در پرینستون منتشر کرد و در سال 1975 گرایون آن را در نیویورک به چاپ رساند. این متن در ترجمه جدیدی آخرین بار توسط "والکر" در آمریکا به چاپ رسیده است.
 غیاث‌آبادی درباره ویژگی‌های این متن به میراث خبر گفت: «رویدادنامه نبونید- کوروش واپسین نمونه از سنت دیرین نگارش رویدادنامه‌های متکی بر گاهشماری در میانرودان (بین‌النهرین) است. این کتیبه به ثبت رویدادهای سال نخست پادشاهی نبونید (556/ 555 پیش از میلاد) تا سال نخست پادشاهی کوروش بزرگ بر بابل (539/ 538 پیش از میلاد) می‌پردازد و در زمان پادشاهی کوروش و پیش از منشور معروف او نوشته شده است.»
 این اختر باستان‌شناس افزود: «این سند با اینکه بسیار کوتاه و آسیب‌دیده است، از چند جهت اهمیتی فراوان دارد: نخست آن‌که کهن‌ترین سند مکتوب از زمان پادشاهی کوروش بزرگ هخامنشی محسوب می‌شود. همچنین کهن‌ترین منبع بازگویی غلبه کوروش بر سرزمین‌های دیگر و از جمله تصرف بابل است. این کتیبه کهن‌ترین راوی حمله‌های متقابل آستیاگ و کوروش، معرفی آستیاگ به عنوان آغازگر نبرد و سپس سقوط آستیاگ، آخرین پادشاه مادی و پایان شاهنشاهی ماد نیز هست. بازگویی رویدادهای سال‌های پادشاهی آخرین شاه بابل و پایان همیشگی استقلال او نیز در این کتیبه آورده شده است.»
 غیاث‌آبادی معتقد است متن رویدادنامه می‌تواند آموزگار شایسته‌ای برای امروز ما باشد. تاریخ‌نویسی بیطرفانه، منصفانه، بدون اغراق و بزرگ‌نمایی یا کوچک‌نمایی و بدون هرگونه توهین یا تمجید خطاب به هر شخصی و حتی خدایان و شاهان، از ویژگی‌های ارزنده این سند تاریخی است. گزارش و تفسیری مشروح‌تر از داده‌های تاریخی و تقویمی متن حاضر و نیز منشور نبونید در دست آماده سازی است.
 از آنجا که ممکن است، خواندن متن کامل کتیبه با تمام بخش‌های فروافتاده و نامفهوم آن برای همگان آسان نباشد، در آغاز چکیده‌ای آسان‌خوان از این رویدادنامه آورده می‌شود.
 چکیده‌ای از رویدادنامه نبونید- کوروش
شاه آستیاگ، سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنشان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آستیاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند. آنگاه کوروش، بسوی کشور هگمتانه پیش تاخت و سرای پادشاهی او را تصرف کرد.
 شاه نَبونید در تِما اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در بابل بودند. شاه برای آیین‌های ماه نیسانو (جشن سال نو/ نوروز) به بابل نیامده بود. پیکر خدا نَبو به بابل نیامده بود. پیکر خدا بِل از اِسَگیلَه (نیایشگاه مَردوک) برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها به درون نیایشگاه‌های اِسَگیلَه و اِزیدَه برده شدند.
 گَئوبَروَه فرماندار گوتیوم، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد و نگاهبانی از نیایشگاه اِسَگیلَه به سپرهای گوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای مقدس آن پا بگذارند. از آن پس، آیین‌ها و مراسم به مانند گذشته برگزار ‌شدند. 
 کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کوروش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد و همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بی‌قدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند.
 بانوی شاه (کاساندان) بمرد. یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را در اَکَد برگزار کرد. همگی مردمان با گیسوان پریشان در آن انباز گشتند.
 کمبوجیه پسر کوروش، به نیایشگاه برفت و پیشکشی‌هایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد. سپس از نزد نَـبـو بسوی اسگیله فرا رفت و در برابر بِـل و خدا مـاربیتی، گوسفندی را پیشکش بکرد.
 رویدادنامه نبونید- کوروش
متن کامل
(عبارت‌های داخل ابرو از مترجم است).
 (سطر نخست ناخوانا)
سال آغاز پادشاهی [نَـبـونـیـد]، (556/ 555 پیش از میلاد): . . . او بلند کرد. شاه را بردند . . . تا بابل.
سال نخست (555/ 554): آنان بینجامیدند [. . . ؟] و او برنخواست . . . همه خاندان . . . شاه، سپاه خود را فراخواند و بر علیه آن کشور (کـیـلـیـکـیـه؟) [صف بستند؟] . . .   
 سال دوم (554/ 553): در ماه تِـبِـتـو (= آرامی: تِـبِـت/ فارسی باستان: اَنـامَـکَـه/ دی‌) در کشور هَـمَـث . . .
سال سوم (553/ 552): در ماه آبـو (= آرامی: اَب/ فارسی باستان: دَرَن‌بـاچـی/ مرداد) ، از اَمَّـنَـنـوم (در کیـلـیـکـیـه)، از کوهستان‌هایی با درختان میوه [فراوان؟]، همه گونه میوه به بابل فرا فرستاده شد. شاه را بیماری در ربود، اما بزودی بهبودی باز آمد.
در ماه کـیـسْـلـیـمـو (= آرامی: کِـسْـلِـو/ فارسی باستان: آثْـری‌یـادی‌یَـه/ آذر)، شاه سپاهش را فراخواند و [سپاهیان را با شاه متحد کرد؟]. نَـبـو تَـتّـان اوسـورُف آمـورّو و . . . پیش تاختند بسوی . .
آنان در برابر پایتخت اَدومّـو (= اِدوم) اردو زدند . . . دروازه شـیـن‌تـیـنـی . . . سپاه دشمن فرو کوفته شد.
 سال چهارم (552/ 551): . . .
سال پنجم (551/ 550): . . .
سال ششم (550/ 549): شاه آسـتـیـاگ (در متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو) سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش (در متن بابلی: کـورَش)، شاه اَنـشـان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آسـتـیـاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند.
 کوروش، بسوی کشور هَـگـمَـتـانـه/ همدان (در بابلی: اَگَـمـتَـنـو) پیش تاخت. سرای پادشاهی او را تصرف کرد. سیم و زر، و دیگر کالاهای گرانبهای کشور هـگـمـتـانـه را به غنیمت برگرفت و به اَنـشـان برد. اشیای ارزشمندی از . . .
 سال هفتم (549/ 548): شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد  بودند (در تمام متن، منظور از اکد، شهر بابل است). شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو (= نـیـسـان/ فارسی باستان: اَدوکَـنَـئـیـشَـه/ فروردین‌ماه)، (اَکـیـتـو، جشن سال نو) به بابل نیامده بود. پیکر خدا نَـبـو به بابل نیامده بود. پیکر خدا بِـل (= مَردوک، خدای بزرگ بابل) از اِسَـگـیلَـه (نیایشگاه مردوک) برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد.  
اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه (نیایشگاه نَـبـو، خدای نویسندگی و دبیری) برده شدند. کاهن شِـشگَـلّـو، فدیه خوراک و آب‌زَور (افشاندن شراب یا روغن) را در نیایشگاه به انجام رساند.
 سال هشتم (548/ 547): . . .
 سال نهم (547/ 546): نـبـونـیـد شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد بودند. شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو به بابل نیامده بود. خدا نَـبـو به بابل نیامده بود. خدا بِـل از اِسَـگـیلَـه برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. 
 اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها برای خدایان بـابـل و بورسیپا به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه برده شدند.
در روز پنجم از ماه نـیـسـانـو، مادر شاه بمرد. در اردوگاهی نزدیک رود فرات و بالاتر از شهر سـیـپار. ولیعهد و بلندپایگان تا سه روز سخت سوگوار بودند. یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را برگزار کرد. یک بلندپایه در اَکَـد، اشک‌ریزان را برای مادر شاه در ماه سـیـمـانـو (= آرامی: سـیـوَن/ فارسی باستان: ثـائـیـگَـرچـیـش/ خرداد)  انجام داد.   
 در ماه نـیـسـانـو، کوروش شاه پارس، سپاهش را فراخواند و در پایین‌تر از شهر اَربیل (آربِـلا) از رود دجـلـه گذر کرد. در ماه آجَـرو (= آرامی: ای‌یـار/ فارسی باستان: ثـورَواهَـرَه/ اردیبهشت) او بسوی کشور لـیـ . . . (لـیـدیـه/ لـیـکـیـه؟) پیش تاخت. شاه آنجا را بکشت و دارایی‌های او را بگرفت. او در آنجا پادگانی برای خود بنیان نهاد. آنگاه شاه و سپاهیانش در آن پادگان بماندند.
 سال دهم (546/ 545): شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد بودند. شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو به بابل نیامده بود. نَـبـو به بابل نیامده بود. بِـل از اِسَـگـیلَـه برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. 
 اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها برای خدایان بـابـل و بـورسیپا به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه برده شدند.
 در روز بیست و یکم ماه سـیـمـانـو . . . از کشور عیلام به اَکَـد . . . فرماندار اوروک . . .
 سال یازدهم (545/ 544): شاه در تِـمـا اقامت گزیده بود. اما ولیعهد، بلندپایگان و سپاهیان در اَکَـد بودند. شاه برای آیین‌های ماه نـیـسـانـو به بابل نیامده بود. نَـبـو به بابل نیامده بود. بِـل از اِسَـگـیلَـه برای همراهی مشایعت‌کنندگان به بیرون نرفته بود. جشن سال نو برگزار نمی‌شد. 
 اما برابر با سنت‌های همیشگی، پیشکشی‌ها برای خدایان بـابـل و بـورسـیـپـا به درون نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه و اِزیـدَه برده شدند.
 (آسیب‌دیدگی طولانی در متن، رویدادهای سال‌های دوازدهم تا پانزدهم تخریب شده‌اند).
 . . . رود دجـلـه. در ماه آدارو (= آرامی: اَدار/ فارسی باستان: وی‌یَـخـنَـه/ اسفند)، پیکر ایـشْـتَـر از اوروک . . . ارتش پارس‌ها هجوم آورد. 
 سال هفدهم (539/538): نَـبـو از شهر بـورسـیـپـا برای مشایعت‌کنندگان از بِـل برفت . . . شاه به نیایشگاه اِتـورکَـلَـمَّـه در آمد. در نیایشگاه او . . .
کشور دریا (؟) به هجوم کوچکی دست زد. بِـل به میان مشایعت‌کنندگان رفت. آنان جشن سال نو را برابر با سنت‌های همیشگی انجام دادند.  
 در ماه [آبـو؟] لـوگـال مَـردَه (خدای شهر اوروک؟) و دیگر خدایان از شهر مَـرَد، و خدا زَبَـدَه (= زَبَـبَـه، خدای شهر کیش) و دیگر خدایان از شهر کـیـش، خدابانو نـیـنْـلـیـل (همسر مردوک) و دیگر خدایان هـورسَـگـکَـلَـمَـه (؟) از بابل دیدار کردند. تا اینکه در پایان ماه اولـولـو (= آرامی: اِلـول/ فارسی باستان: کـاربـاشـیـا/ شهریور) همه خدایان از بالا و پایین به اَکَـد در آمدند. خدایان شهرهای بـورسـیـپـا، کـوتـهَـه و سیپار نیامدند.
در ماه تَـشـریـتـو (= آرامی: تـیـشـری/ فارسی باستان: بـاگَـیـادَئـیـش/ مهر)، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس (شاید در جای بغداد امروزی) بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند. اما او (نبونید؟) مردمان شهر را با دستپاچگی را بکشت.
 در روز پانزدهم، سیپار بدون جنگ تصرف شد. نَـبـونـیـد بگریخت.
 در روز شانزدهم، گَـئـوبَـروَه/ گـوبـریـاس (در متن بابلی: اوگْـبَـرو)، فرماندار گـوتیوم (شهری در کرانه خاوری رود دجله)، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد.        
سپس نـبـونـیـد به بابل بازگشت و آنگاه او در آنجا بازداشت شد. در پایان ماه، نگاهبانی از نیایشگاه اسگیله به سپرهای گـوتـیـان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای آن راه بردند. از آن پس، آیین‌ها و مراسم به مانند گذشته برگزار می‌شوند. 
در روز سوم از ماه آرَهـسَـمـنَـه (= آرامی: مِـرهِـشـوان/ فارسی باستان: وَرکَـزَنَـه/ آبان)، کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گام‌های او، شاخه‌های سبز افشانده می‌شد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کورش به همه مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد.     
 از ماه کیسْلیمو تا ماه آدارو، همه خدایان اَکَد که نَبونید آنها را در بابل بی‌قدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند.
 در شب یازدهم ماه آرَهسَمنَه، گئوبَروَه مرد.
در روز . . . ماه آدارو، بانوی شاه (کاساندان) بمرد. از روز بیست و هفتم ماه آدارو تا روز سوم از ماه نیسانو، یک بلندپایه، مراسم اشک‌ریزان را در اَکَد برگزار کرد. همگی مردمان با گیسوان پریشان در آن انباز گشتند.
 در روز چهارم، کمبوجیه پسر کوروش، برفت به نیایشگاه [. . .؟ (نیایشگاه اِزیدَه؟)] نَـبـو که . . . گـاو نـر . . . او بدان جایگه برفت و پیشکشی‌هایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد . . . نیزه‌ها و تیردان‌های چرمی از . . . (سپس از نزد) نَبو بسوی اِسَگیلَه فرا رفت. او در برابر بِـل و خدا مـاربـیـتـی (؟)، گوسفندی را پیشکش بکرد

  
منشور کورش ، نخستین منشور جهانی حقوق بشر:

منم کـورش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانمند ، شاه بابـل ، شاه سومر و آکد ، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ … نوه کورش ، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش ، شاه بزرگ …
ترجمه و انتشار فرمان کورش بزرگ (کورش دوم) پرده از نادانسته‌های بسیاری برداشت و به زودی به عنوان «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او به نام نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند، حقوقی که انسان امروزه پس از2500 سال در اندیشه‌ی ایجاد و فراهم سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آن را در سر می‌پروراند.   

آشور نصیر پال، شاه آشور (884 پیش از میلاد) در کتیبه‌ی خود نوشته است:
«... به فرمان آشور و ایشار، خدایان بزرگ و حامیان من... ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم... حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم... بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم ...».

در کتیبه سناخریب، شاه آشور (689 پیش از میلاد) چنین نوشته شده است:
«... وقتی که شهر بابل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که به صورت تلی از خاک درآمد. همه‌ی شهر را چنان آتش زدم که روزهای بسیار دود آن به آسمان می‌رفت، نهر فرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد ...».

در کتیبه آشور بانیپال (645 پیش از میلاد)، مشهورترین پادشاه آشور، پس از تصرف شهر شوش، پایتخت ایلام (تمدن ایلامی، جنوب ایران را فراگرفته بود) آمده است:
«... من شوش، شهر بزرگ مقدس... را به خواست آشور و ایشار فتح کردم... من زیگورات شوش را که از آجرهایی با سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم... معابد ایلام را با خاک، یکسان کردم و خدایان و الاهه‌هایش را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آن را دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سرزمین شوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم... ندای انسانی و... فریادهای شادی... به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به توبره کشیدم و به ماران و عقرب‌ها اجازه دادم آنحا را اشغال کنند ...».

و در کتیبه نبوکد نصر، شاه بابل (556 پیش از میلاد) آمده است:
«... فرمان دادم که صد هزار چشم درآورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانک زنده‌ای از آنجا برنخیزد ...».
اما با وجود رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل

کورش پس از ورود به شهر بابل با مردم شهر چنین رفتار کرد:
متن کامل منشور کورش به دو بخش تقسیم می شود. بخش اول که نه از زبان کورش ، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود ، که در این مقاله در مورد آن بحثی نشده و بخش دوم که که از زبان کورش بازگو می شود. در اینجا گزیده‌ای از مشهورترین بخش آن، آورده می‌شود.
 

« منم کـورش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانمند ، شاه بابـل ، شاه سومر و آکد ، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه ، شاه بزرگ … نوه کورش ، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش ، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم ، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک [و دقت کنید که کوروش با وسعت دیدی بی همتا به  مردوک، خدای بابلیان اشاره دارد و چون «خداوند جان و خرد» را فراتر از هر چیزی می بیند، متعصبانه تنها بر نام وی تکیه نمی کند تا مبادا دون شأن خود ببیند نام دیگر خدایان را بر زبان بیاورد. این گونه است که او به باورهای بابلیان احترام می گذارد. در ترجمه هایی که در این بخش نام اهورامزدا آمده به اصل متن وفادار نبوده اند] ،  خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانیِ بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم »

کورش پس از ورود به شهر بابل - در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی - فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند، هزارن آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان غنیمت گرفته بود، به آنان بازگردادند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایش‌گاهی بزرگ برای خود برپای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند.
 

منشور کورش


در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عزرا و اشعیا در کتاب تورات آمده است:
«خداوند روح کورش، پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش، پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یهوه، خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای او در اورشلیم که در یهود است بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهود است برود و خانه یهوه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید؟... پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشلیم است بنا نمایند. و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نبوکد نصر  آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خدایان خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رییس یهودیان سپرد».

در اینجا مایلم به این نکته تأکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه جهانی حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است، بلکه این فرمان فرآیند فرهنگ ایرانی بوده است; فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است، و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، درآغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و به کار بسته است.
سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهن ترین روزگاران، تابش‌گاه اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال، مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند. [باشد که ما نیز _ چونان گذشته ها _ در کنار جهانیان باشیم]
منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد


  

سنگ‌نبشته خشیارشا شاه

در شهر وان

 

شهر کردنشین وان در پنج کیلومتری شرق دریاچه‌ای به همین نام در آناتولی شرقی (ارمنستان پیشین و ترکیه امروزی) قرار دارد. ناحیه‌ای که این شهر در آن واقع شده، دره‌ای سرسبز و حاصل‌خیز به طول تقریبی بیست و عرض شش کیلومتر است که از کوهستان‌های بلند پیرامون سیراب می‌شود. خط راه‌آهن تهران- استانبول نیز از همین دره و از شمال شهر وان عبور می‌کند و در حاشیه دریاچه به پایان می‌رسد. در اینجا، قطار و یا محموله آن سوار کشتی‌های بزرگی می‌شود تا در آن سوی دریاچه بر روی ادامه خط آهن قرار گیرد. ناحیه وان همچنین به سبب گربه‌های سپیدِ زیبا و معروفش که چشمانی دورنگ دارند، شهرتی جهانی دارد.

شهر وان و دشت‌های پیرامون آن، کهن‌ترین استقرارگاه کشور باستانی «اوروآتری» Uruatri ( در فارسی باستان: «اَرمـیـنَـه Arminah/ ارمنیه، در بابلی و آشوری: «اورارتو» Urartu) بوده است. این شهر و دریاچه در زبان اورارتویی با نام‌های «بـیـائـیـنـی» Biaini و «نائیری» Nairi  شناخته می‌شده و شهر قلعه‌مانند «توشپا» Toushapa/ Tospa پایتخت اورارتوییان در سده‌های نخستین هزاره یکم پیش از میلاد نیز در همین ناحیه بوده است. بازمانده بناها و آثار اورارتویی توشپا، در قلعه و تپه‌هایی در غرب شهر امروزی وان (که به نام «وان قدیم» خوانده می‌شوند) و در فاصله دو کیلومتری از کرانه دریاچه، همچنان برجای مانده است.

کشور اورارتو همواره از سوی آشوریان در معرض تاخت و تاز بوده است. کتیبه‌ و نگارکندی از شلمنصر سوم حاکی از حمله او به این شهر، کشتار اهالی، خونین کردن کوهستان‌ها، سوزاندن شهرها و برافراشتن میل‌هایی از سر انسان‌هاست.  

ارمنیه یا اورارتو، یکی از سرزمین‌های تابعه حکومت مرکزی ایران در زمان شاهنشاهی هخامنشی بوده و در آنجا، خط، زبان، ادیان و پرستش خدایان سه‌گانه ایران هخامنشی (اهورامزدا، میترا و آناهیتا) در کنار سه خدای بزرگ اورارتویی: «خالدی» Khaldi، «تِـئـیـشِـبـا» Teisheba و «شیوینی» Shivini رواج داشته است.

در «وان قدیم»، آثاری از دوره‌های گوناگون تاریخی دیده می‌شود که شامل دژ، گورستان، آرامگاه، برج، مناره، کاخ، کلیسا، مسجد و سنگ‌نبشته‌های متعدد اورارتویی و آشوری است. بسیاری از اشیای باستانی یافت‌شده در کاوش‌های منطقه، در موزه وان و نیز در موزه باستان‌شناسی شهر ارزروم نگهداری می‌شوند

دورنمای سنگ‌نبشته خشیارشا شاه در وان (XV) و باروهای دژ اورارتویی در بالای صخره

عکس از: Livius articles on ancient history

 

در ناحیه مهم و باستانی وان، بجز کتیبه‌های اورارتویی و آشوری، یک سنگ‌نوشته از خشیارشا شاه، چهارمین پادشاه هخامنشی و فرزند داریوش بزرگ وجود دارد. این کتیبه در سینه‌کش صخره‌ای دست نیافتنی و در زیر قلعه بزرگ اورارتویی (واقع در میانه دو بخش جدید و قدیم وان) و با ارتفاع تقریبی بیست متر از سطح زمین جای دارد. از طریق پلکانی سنگی که بسوی قلعه می‌رود، می‌توان بیشتر به این اثر نزدیک شد. در این کتیبه، برخلاف کتیبه شلمنصر سوم، هیچ نشانی از خشونت و رفتارهای قهرآمیز وجود ندارد و مانند دیگر کتیبه‌های هخامنشی از «خوشبختی مردم» سخن رفته است.

کتیبه خشیارشا (با شناسه XV)، اندازه‌ای در حدود 2 در 4 متر دارد و در سه ستون نوشته شده است. ستون سمت چپ (از دید بیننده) که پهن‌تر از دو ستون دیگر است با 92 واژه و 577 حرف، به خط و زبان فارسی باستان، ستون میانی به خط و زبان عیلامی/ ایلامی، و ستون سمت راست به خط و زبان اکدی/ بابلی نو نوشته شده است. هر ستون از 27 سطر تشکیل شده و متن‌های عیلامی و اکدی، ترجمان تقریباً برابر متن فارسی باستان همین کتیبه است. این سنگ‌نگاره برخلاف نمونه مشابه خود در گنج دره همدان، بدون در یا روپوش بوده اما از نظر میزان فرسایش در وضعیت مطلوبی قرار دارد و به ویژه متن فارسی باستان آن کاملاً سالم و خوانا باقی مانده است.

مضمون کتیبه هخامنشی وان، همانند چندین کتیبه دیگر از خشیارشا و داریوش است. جز آنکه در اواخر آن، خشیارشا بازگو می‌کند که ایده و آغاز ساخت این اثر متعلق به پدرش بوده است و او آنرا به پایان رسانده است:

سنگ‌نبشته خشیارشا شاه در وان (XV)

عکس از: Livius articles on ancient history

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که بزرگ‌ترین خدایان است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که خوشبختی را برای مردم آفرید، که خْـشَـیارشا (حرف‌نوشت: خَـ شَـ یَـ ـا رَ شَـ ـا) را شاه کرد. تکِ بسیاری شاه (متن اصلی: اَئـیـوَم پَـرونـام خْـشـایَـثْـ‌یَـم)، تکِ بسیاری فرمانروا.

من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌هایی با بسیار مردمان (خْـشـایَـثْـیَـه دَهْـیـونـام پَـرو زَنـانـام)، شاه بر این زمینِ بزرگ و بس دور. پسر داریوش شاه، هخامنشی.

گوید خشیارشا شاه: داریوش شاه که مرا پدر بود، به خواست اهورامزدا بسا بهترین‌ها بکرد و فرمان کندن (کَـنْـتَـنَـئـی) اینجا را بداد، جایی که نپشته‌ای (دیـپـیـم) ننوشت. پسانگاه، من فرمان نبشتن این نپشته را دادم. اهورامزدا بپایاد با دیگر خدایان (بَـگَـئـیـبـیـش)، مرا و شهریاری مرا و آنچه که کرده‌ام


  

جشن آبانگان

آبان روز از آبان ماه برابر با 10 آبان در گاهشماری ایرانی

«... اینک آب­ها را می­ستاییم، آب­های فروچکیده و گردآمده و روان شده­ و خوب کـُنش ِ اهورایی را...»
(یسنا - هـات 38 - بند 3)

پیکره ی آناهیتا - ایزد بانوی آب های روان

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره­ی روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزدبانوی بزرگ «آب»­ها در ایران (غیاث آبادی، 1382،ص77).
«اَردوی سوره اَناهیتا» Ardavi – Sura An?hita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته­ای است که نقش مهمی در آیین­های ایرانی دارد و پیشینه­ی ستایش و بزرگداشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دوره­های پیش از زرتشتی در تاریخی ایران می­رسد.

بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت»(یشت پنجم) که یکی از باستانی­ترین ِیشت­ها می­باشد به این ایزد بانو اختصاص دارد، در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، کمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره­ی هشت گوش بر سر، کفش­هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهید گردونه­ای دارد با چهار اسب سفید، اسب­های گردونه­ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.
او در بلندترین طبقه­ی آسمان جای گزیده است و بر کرانه­ی هر دریاچه­ای، خانه­ای آراسته، با سد پنجره­ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می­باراند.

نیایشگاه­های آناهیتا معمولا در کنار رودها برپا می­شده و زیارتگاه­هایی که امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و معمولا در کنار آن­ها آبی جاری است، می­توانند بقایای آن نیایشگاه­ها باشند.
برخی حتی سفره­های نذری با نام بی بی (همچون بی بی سه شنبه) را بازمانده­ی آیین­های مربوط به آناهیتا می­دانند.

آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه­ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه­ی بابلی، به شمار می­رود.

واژه­ی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» می­باشد.
این آخشیج (عنصر) همانند آخشیج­های اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین­های ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است. به گواهی اوستا و نامه­های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج­های چهارگانه را که پایه­ی نخستین زندگی است، می­ستودند.

در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه­ها، فرشته­ی آب را نیایش می­کنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) می­شمردند و هیچ­گاه آن­را آلوده نمی­کردند و آبی را که اوصاف سه­گانه­اش (رنگ - بو - مزه) دگرگون می­شد برای آشامیدن و شستشو به­کار نمی­بردند.


«هرودوت» می­آورد :
«... ایرانیان در میان آب ادرار نمی­کنند، آب دهان و بینی در آن نمی­اندازند و در آن دست و روی نمی­شویند ...»
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می­آورد «... ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی­دهند و در آن لاشه، مردار و آن­چه که نا پاک است نمی­اندازند ...»

در برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می­خوانیم :
«... آبان روز دهم آبان ماه است و آن را عید می­دانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان می­گویند. در این روز زو Zoo پسر طهماسپ از سلسله­ی پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن قنات­ها و نهرها و بازسازی آن­ها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفت­گانه خبر رسید که فریدون ، بیوراسب (ضحاک - آژی دهاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند...»

در روایت دیگرى آمده است که پس از هشت سال خشکسالى در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.

زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشن­ها به آدریان­ها (آتشکده­ها) مى­روند و پس از آن براى گرامیداشت مقام فرشته­ی آب­ها، به کنار جوى­ها و نهرها و قنات­ها رفته و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا که به آب و آبان تعلق دارد) که توسط موبد خوانده مى­شود، اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را کرده و پس از آن به شادى مى­پردازند.

جالب این­جاست که مى­گویند اگر در این روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب مى­سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى­کنند.


  

تقدیم به درگاه کوروش بزرگ

نسلهارادمردی مثل او هرگز ندیدند       

                 بعد مرگش یاقیان بر خاک او لشکر کشیدند

 korosh anahita

           ما وارث کوروش فرزند جمشیدیم      

       پیروز و بی برده بت نپرستیدیم

     ماریشه ای دیرین در عشق و دین داریم  

        ما زادگاهی چون ایران زمین داریم        

KOROSH

                                             


من به دنبال سر اسکندرم

 

  

من همان نوباوه ایران زمین

 

  

از تبار  کورش نام آورم

 

  

در غم زمزمه های رفتنم

 

  

بی خیال ضجه های مردنم

 

  

وارثی از وارثان سورنا

 

  

در تکاپوی نجات میهنم

 

  

خاک من فریاد شاهانت چه شد

 

  

سلسله داران ایرانت چه شد

 

  

مرگ تو مرگ نژاد آریاست

 

  

داریوش و کورش بانت چه شد

  


  

آثار باستانی در حال تخریب

1. سد سیوند خطری است جدی برای پاسارگاد و تنگه بلاغی.
?. بخشی از حمام وکیل شیراز تخریب شد .

?. بزرگترین آتشکده دوره ساسانی در غرب کشور با چهارصد تن ماسه پوشانده شد.
?. سد سلمان فارسی یک شهر دوران ساسانی را نابود می کند. سازمان میراث فرهنگی پس از ده سال سکوت و پس از گذشت یک ماه از آب گیری، تازه دستور توقف آبگیری را به وزارت نیرو ارجاع نموده.

?. میدان نقش جهان و چهار باغ اصفهان همچنان در هاله ای از ابهام.
?. دو دکل پشت مقبره فردوسی همچنان استوار است.

?. سازمان میراث فرهنگی هیچ اهمیتی به شکستن حریم ارگ علی شاه نمی دهد.
?. سد رامهرمز همچنان تهدیدی است برای سد باستانی "جره".

?. پیش از نوروز پشت درهای بسته تخت جمشید چه گذشت ؟
??. یک اثر دوره اشکانی بدون حفاظت و مرمت رها شده است.

??. سد ملاصدرا در شهرستان اقلید که توسط رئیس دولت افتتاح شد، تپه مهر علی، آثار باستانی پیش از تاریخ و آثار مربوط به دوران ساسانی را به زیر آب برد.
??. ریل گذاری راه آهن در استان فارس موجب نابودی آثار ? تا ? هزار سال پیش در این منطقه شده است. در ضمن این اقدام اثری ویران گر روی نقش رستم خواهد داشت.

??. سه زلزله در حدود چهار ریشتر حوالی پاسارگاد را لرزاند که البته خسارتی به بار نیاورد. گفتنی است آب گیری سد سیوند احتمال وقوع زلزله شدیدی را در این منطقه افزایش می دهد.
??. از کاروانسرای هلاکوخان، از آثار دوران مغول در استان آذربایجان شرقی جز مشتی خاک و سنگ چیزی نمانده است.

??. قلعه باستانی شهر مرند به دلیل بی توجهی مسئولین در حال تخریب است.
??. تپه ای مربوط به زمان اوراتورها در آذربایجان خوراک قاچاقچیان عتیقه شده است.

??. چرا اطلاعات مربوط به گنجینه عظیم کشف شده در رامهرمز در اختیار مردم قرار داده نمی شود ؟
??. درخت هایی با قدمت ??? سال به خاطر آب گیری سد سیوند از بین خواهند رفت.

??. نقش برجسته انسان بالدار در پاسارگاد نیاز به ترمیم و مراقبت ویژه دارد.
??. سد گلابر زنجان آثار مربوط به دوران سنگ و آهن و دوران اشکانی را به زیر آب خواهد برد.

 

 

??. گل سنگ به بخشی از تخت جمشید هجوم آورده است؛ این در حالی است که تا این لحظه حرکتی برای مقابله با آن انجام نشده است.
??. حفاری غیر مجاز در مسجد جامع تهران.

??. کتیبه کاخ آپادانا شوش در حال نابودی است و نیاز به مرمت فوری دارد.
??. کلیسای کاتولیک های اندیمشک به طور کامل تخریب شد.

??. عمارت مشیرالدوله به شدت در خطر تخریب است.
??. سازمان میراث فرهنگی چهار سال تخریب نیاسر را تماشا کرد.

??. مرمت آثار باستانی سبزوار بسیار کند و بی نتیجه است.
??. گنبد لیشتر در شهرستان کهگیلویه در خطر نابودی قرار دارد.

??. بلوک های آرامگاه داریوش سوم فرو ریختند.
??. با تخریب یک اثر مربوط به دوره قاجار و تبدیل آن به حوزه شانس یک اثر دیگر برای ثبت در فهرست آثار ملی از دست رفت.

??. کارکنان اداره آب و برق، بند هزار و هفتصد ساله دوره ساسانی را تخریب کردند.
3
?.قلعه گبری از آثار مربوط به دوران ساسانی واقع در شهر ری تبدیل به انبار آهن شده است.

??. تپه مافین با آثاری به قدمت بیش از ???? سال تبدیل به زباله دانی و محل تجمع معتادان شده است.
?. سازمان میراث فرهنگی حریم خانه تاریخی پیرنیا را شکست.

??. ارگ نسا، یکی از مهم ترین شهرهای دوره اشکانی به عنوان میراث جهانی ترکمنستان به ثبت رسید. ( فراموش نکنیم ایران زمین فراتر از مرزهای سیاسی بین المللی است.)
??. آثار تاریخی آرامگاه فیروزان (ابولولو)، مظهر مقاومت ایرانیان در دوران تجاوز اعراب به ایران به واسطه کشورها و دست های پشت پرده نابود خواهد شد.

??. به دلایلی نامشخص، کاوش های کاخ بردک دو سال است که متوقف شده است.
??. از تپه سیلک، هگمتانه و یا جاهای دیگر کشور فقط کاسه و کوزه یافت می شود. پس آثار ارزشمند این تمدن ها کجاست؟

??. سازمان میراث فرهنگی شانس جهانی شدن اشگفت سلمان را به صفر رساند و پس از مدتها هنوز رنگ پاشی های عمدی بر آثار آن را پاک نکرده است.
??. رطوبت و نداشتن حریم مشخص عامل اصلی تخریب کتیبه بیستون می باشد.

??. یک اثر دوره سلجوقی در حال فرو ریختن و تخریب کامل است.
??. هجوم حفاران غیر مجاز و قاچاقچیان عتیقه به محوطه تنگه بلاغی شگفت انگیز است. این در حالی است که حتی هیچ عکاسی حق نزدیک شدن به این منطقه را ندارد.

 

??. به خاطر سیاست های غلط، امکان تخریب چغازنبیل را همچنان تهدید می کند.
??. زمین شناسان دانشگاه شیراز : گازهای سمی باعث تخریب تخت جمشید می شود.

??. سی و نه کشور چهل و پنج اثر فرهنگی، باستانی و تاریخی خود را برای ثبت به میراث فرهنگی جهانی فرستاده اند. جالب اینجاست که نامی از ایران در این فهرست دیده نمی شود.
??. سازه های آبی دوره ساسانی شوشتر آماده برای جهانی شدن. (مانع: سازمان میراث فرهنگی تهران).

??. شهرداری کرمانشاه بافت تاریخی این شهر را در موقعیت خطرناکی قرار داده است.
??. میلاجرد اصفهان مشهور به جیرفت ? در حال تخریب و چپاول شدن است.

??. میدان توپخانه ( امام خمینی ) تهران، یکی از قدیمی ترین نماد های پایتخت، تحت تاثیر مترو تخریب خواهد شد.
??. سد سیوند یک روستای هخامنشی را به زیر آب برد.

??. قلعه داو دختر رامهرمز به دلیل انفجارهای پیاپی و حفاری های غیر مجاز بشدت در حال تخریب است.

  و...  


  

# و فرمان داد تا کالبدش را بدون مومیایی و تابوت به خاک بسپارند تا اجزای بدنش خاک ایــــــــــــــــــرانــــــــــــــــــ را تشکیل دهد #
ای کـــــــــورش..
ای شهریار این سرزمین مقدس
تا پای جان با تو ایم
و برای سرافرازی ایران و ایرانی مجنگیم
باشد که...

نقشه اصلی
  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ