سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 24
کل بازدید : 206367
کل یادداشتها ها : 111
خبر مایه


< 1 2 3 4 5

                              پای می نهی...

وصیت نامه کورش کبیر

فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته‌ام. من آن را با نشانه‌های آشکار دریافته‌ام.

 

وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت‌یار بوده‌ام. همیشه نیروی من افزون گشته است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی‌کنم که از هنگام جوانی ناتوان‌ترم.

 

من دوستان را به خاطر نیکویی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار خویش دیده‌ام.

 

 زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و بلندپایه باز می‌گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود ، پا از اعتدال بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می‌گذرم، شما و میهنم را خوشبخت می‌بینم و از این رو می‌خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند. مرگ چیزی است شبیه به خواب . در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر این چنین نبود آنگاه  ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست.

 

باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی و نابسامانی روی ندهد.

 

من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست می‌دارم ولی فرزند بزرگترم که آزموده‌تر است کشور را سامان خواهد داد.

 

فرزندانم! من شما را از کودکی چنان پرورده‌ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا جوان‌تران از شما آزرم بدارند.

 

تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی، تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری هستند.

 

 

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .


  

هر کس باید برای خویشتن دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان آورد.

 

از کژی و ناروایی بترسید .اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید ، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد . من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم . نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود.

 


  
نوشته شده در ساعت 13:26 توسط | < type=text/java>GetBC(16); نظر بدهید

وطن یعنی درختی ریشه در خاک     اصیل و سالم و پر بهره و پاک
 
وطن خاکی سراسر افتخار است     که ازجمشید واز کی یادگار است
 
وطن یعنی سرود پاک بودن          نگهبان تمام خاک بودن
 
وطن یعنی نژاد آریایی           نجابت مهرورزی باصفایی
 
وطن خاک اشو زرتشت      که دل را می برد تا اوج خورشید
 
وطن یعنی اوستا خواندن دل     به آیین اهورا ماندن دل
 
 
وطن تیر و کمان آرش ماست     سیاوش های غرق آتش ماست
 
 

وطن نقش و نگار تخت جمشید     شکوه روزگار تخت جم 
 
وطن منشور آزادی کوروش     شکوه جوشش خون سیاوش
 
وطن یعنی خزر صیاد جنگل     خلیج فارس رقص نور مشعل
 
کنون ای هم وطن ای جان جانان     بیا با ما بگو پاینده ایران شید

+ نوشته شده در ساعت 13:5 توسط | < type=text/java>GetBC(12); نظر بدهید


 

آخرین گفتار شاهنشاه کورش بزرگ

من در طول مدت عمر خود هر آرزویی که داشتم برآورده شد ، دست به هر کاری که زدم پیروز شدم . دوستان و یارانم از تدبیر من برخوردار بودند . دشمنانم جملگی فرمانم را با رقبت گردن نهادند . قبل از من وطنم سرزمین کوچک و گمنامی بود که هر سال مورد تاخت و تاز و تجاوز قرار میگرفت و حالا درآستانه مرگ من ، آنرا بزرگترین و مقتدرترین و شریف ترین کشور آسیا به دست شما میسپارم . من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت ، سربلندی و کسب افتخار برای ایران زمین مغلوب شده باشم . جمله آرزوهایم برآورده شد و سیر زمان پیوسته به کام من بود . اما از آنجا که از شکست در هراس بودم ، خود را از خودپسندی و غرور بر حذر داشتم . حتی در پیروزیهای بزرگ خود ، پا از اعتدال بیرون ننهادم . حال که مرگ من نزدیک است خود را بسی خوشبخت میدانم زیرا : فرزندانی که خداوند بر من عطا فرمود همگی سالم و در عین حال عاقل هستند و وطنم ایران از همه جهات مقتدر و باشکوه می باشد و آیندگان مرا مردی خوشبخت و کامیاب خواهند شمرد . من پیوسته معتقد هستم که روح انسان پس از خروج از کالبد خاکی ، محو و فناپذیر نمی گردد . مرگ چیزی است شبیه به خواب . در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از قید و علایق آزاد میگردد به آتیه تسلط پیدا میکند و همیشه ناظر اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود ، اما اگر این چنین نبود آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و ناظر اعمال ماست . از کژی و ناروایی بترسید .اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود قدرت شما رونق خواهد یافت ، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت تسامح ورزید ، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و خوار و ذلیل و زبون خواهید شد . من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم . نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم برایم لذت بخش تر بود . دیگر بس است ، پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا امثال آن نپوشانید . زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره های بدنم خاک ایران را تشکیل دهد . چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینکه بدنش در خاکی مثل ایران دفن شود .

+ نوشته شده در ساعت 13:4 توسط | < type=text/java>GetBC(11); 2 نظر

شکوه فردوسی

سپاسی ز یزدان مهر آفرین        که مردی بیاراست ایران زمین

جهان را به نامش فراگیر شد      همه دیو و دد را   بزنجیر   شد

همایون فرخنده از ملک جم          خروشان شداز مهروکین وستم

 سخن را چوشمشیربران نمود       زبا ن  انیران،  ز ایران  زدود

بری از کژان بداندیش هشت       ز تازی صفتهای بدکار   زشت

بریزد بدل هرچه داری زدرد       ززخم انیران  که برما چه کرد

یکی بس به گیتی زمردان مرد      که با دیو و دشمن نمودش نبرد

 بشه نامه اش گر ادبساز شد          همه ، ملک ایران سرافراز شد

------------------------------------------------

فردوسی بزرگ


سیاوش منم نه از پریزادگان                      از ایرانم از شهر آزادگان

 که ایران بهشت است یا بوستان               همی بوی مشک آید از بوستان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

+ نوشته شده در ساعت 13:1 توسط | < type=text/java>GetBC(10); نظر بدهید

+ نوشته شده در ساعت 12:59 توسط | < type=text/java>GetBC(9); یک نظر


  
نوشته شده در ساعت 22:5 توسط | < type=text/java>GetBC(25); 7 نظر

نادر شاه


نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری  ابدی برای  کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم ، همیشه به دنبال نوری، بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود  که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی ده ها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان  سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .


نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر شاه افشار : هر سربازی  که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران  تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم  که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ  کشور و امنیت آن است .

نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده  و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم  .

+ نوشته شده در ساعت 14:35 توسط | < type=text/java>GetBC(24); نظر بدهید

 

 

به کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک
اگر باز پرسد ز ما
چه شد دین زرتشت پاک
چه شد ملک ایران زمین
کجایند مردان این سرزمین
به کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر دید و پرسید از حال ما
چه کردید بُرنده شمشیر خوش دستتان
کجایند میران سر مستتان
چه آمد سر خوی ایران پرستی
چه کردید با کیش یزدان پرستی
به شمشیر حق ، نیست دستی
که بر تخت شاهی نشسته است
چرا پشت شیران شکسته است
در ایران زمین شاه ظالم کجاست
هوا خواه آزادگی ،
پس چرا بی صداست
چرا خامش و غم پرستید، های
کمر را به همت نبستید، های
چرا اینچنین زار و گریان شدید
سر سفره خویش مهمان شدید
چه شد عِرق میهن پرستیتان
چه شد غیرت و شور و مستیتان
سواران بی باک ما را چه شد
ستوران چالاک ما را چه شد
چرا مُلک تاراج می شود
جوانمرد محتاج می شود
چرا جشنهامان شد عزا
در آتشکده نیست بانگ دعا
چرا حال ایران زمین نا خوش است
چرا دشمنش اینچنین سر کش است
چرا بوی آزادگی نیست، وای
بگو دشمن میهنم کیست، های
بگو کیست این ناپاک مرد
که بر تخت من اینچنین تکیه کرد
که تا غیرتم باز جوش آورد
ز گورم صدای خروش آورد
به کوروش چه خواهیم گفت؟
اگر سر بر آرد ز خاک

 

..

+ نوشته شده در ساعت 2:40 توسط | < type=text/java>GetBC(21); نظر بدهید

 

 

 به نام خداوند جان و خرد                                 به کوروش به آرش به جمشید قسم

به نقش و نگار تخت جمشید قسم                   که ایران همی قلب و خون من است

   گرفته ز جان از وجود من است 

+ نوشته شده در ساعت 17:10 توسط | < type=text/java>GetBC(20); 6 نظر


یوتاب :

 سردار زن ایرانی که خواهر اریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشــــــاهی

 داریوش سوم بوده است. وی در نبرد با اسکندر گجــستک  همراه اریوبرزن

 فرماندهی بخشی از ارتش را بر عهده داشته است او در کوهـهای بختیاری

 راه را بر اسکندر بست . ولی یک ایرانی راه را به اسکندر نشان داد و او از

 مسیر دیگری به ایران هجوم اورد. با این حال هم اریوبرزن و هم یوتاب در

 راه میهن کشته شدند و نامی جاویدان از خود بر چای گذاشتند.

 

 دریاسالار بانو ارتمیز :

 نخستین و تنها بانوی دریاسالار جهان تا به امروز . او به سال 480 پیــش

 از میلاد به مقام دریاسالاری ارتش شاهنشاهی خــشایارشاه رسید و در نبرد

 ایران و یونان ارتش شاهنشاهی ایران را از مرزهای دریایی هدایت میکرد .

 تاریخ نویسان یونان او را در زیبایی برجستگی و متانت سرامد تمامی زنان

 ان روزگار نامیده اند.

 

 اتوسا :

 ملکه بیش از 28 کشور اسیایی در زمان امپراتوری داریـــــــــــوش بزرگ .

 هرودت پدر تاریخ از وی به نام شهبانوی داریـــــوش بزرگ یاد کرده است و

 اتوسا را چندین بار در لشکر کشی های داریوش یاور فکری و روحی داریوش

 بزرگ دانسته است.

 

 ارتادخت :

 وزیر خزانه داری و امور مالی دولت ایران در زمان شاهنشاهی اردوان چهارم

 اشکانی. به گفته کتاب اشکانیان اثر دیاکونوف روســــی خاور شناس بزرگ او

 مالیات ها را سامان بخشید و در اداره امور مالی کوچکتـــــرین خطایی مرتکب 

 نشد و اقتصاد امپراتوری پارتیان را رونق بخشید.

 

 ازرمی دخت :

 شاهنشاه زن ایرانی در سال 631 میلادی . او دختر خـــــــــسروپرویز پس از

 " گشناسب بنده " بر چندین کشور اسیایی پادشاهی کرد.

 

 اذرناهید :

 ملکه ملکه های امپراتوری ایران در زمان شاهنـــــــشاهی شاپور یکم بنیانگذار

 سلسله ساسانی. نام این ملکه بزرگ و اقتدارات دولتی او در قلمرو ایــــران در

 کتیبه های کعبه زرتشت در استان فارس بارها امده است و او را ستایـش کرده

 است.

 

پرین :

 بانوی دانشمند ایرانی . او دختر کی قباد بود که در سال 924 قبل از مــیلاد

 هزاران برگ از نسخه های اوستا را به زبان پهلوی برای ایندگان از گوشه و

 کنار ممالک اریایی گرداوری نمود و یکبار کامل ان را نوشت و نامش در تاریخ

 ایران زمین برای همیشه ثبت گردیده است.

 

 فرخ رو :

 نام او به عنوان نخستین بانوی وزیر در تاریـــــخ ایران ثبت شده است وی از

 طبقه عام کشوری به مقام وزیری امپراتوری ایران رسید.

 

 گردافرید :

 یکی از پهلوانان سرزمین ایران. تاریخ از او به عنوان دختر کژدهم یاد میــکند

 با لباسی مردانه با سهراب زورازمایی کرد . فردوسی بزرگ از او به عـــنوان

 زنی جنگو و دلاور سرزمین پاکان یاد میکند.

 

 اریاتس :

 یکی از سرداران مبارز و دلیر هخامنشیان در سالهای پیش از میلاد. مورخــین

 یونانی در چندین جا نامی از وی به میان اورده اند.

 

 هلاله :

 پادشاه زن ایرانی که به گفته کتاب دینی و تاریخی ( 391 یشتا 274+1 یشتا 2 )

 در زمان کیانیان بر اریکه شاهنشاهی ایران نشست . از او به عنوان هفتـــمین

 پادشاه کیانی یاد شده است که نامش را " همای چهر ازاد ) نیز گفته اند.

 

 مردان ایران  باستان بانوان خود را احترام بسیار میگذاشتند و در تمامی امور

 با انها مشورت میکردند و برای ایده و عقیده انها احترام بسزایی قائل بودند.

 

 در ایران باستان اهمیت بســـیاری به مقام زن و مرد داده شده است . زن را

 بانوی خانه – مون پثنی – می نامیده اند و مرد را – مون بد – یا مدیر خانه

 می نامیده اند. در نسخه های دینی ایران باســــــتان زنان شوهردار از اجرای

 مراسم دینی معاف بودند . زیرا تشکیل خانواده و پرورش یک جامعه نیک کردار

 که یکی از ارکان ان تربیت مادر است بزرگترین عمل نیک در کارنامه زمان ثبت

 شده است

 


 

+ نوشته شده در ساعت 14:35 توسط | < type=text/java>GetBC(19); نظر بدهید




وقتی که ایران هست خلیج یعنی فارس
تاریخ می لرزد از خشم قوم پارس
جز این اگر باشد خلیج آبی نیست
بی سایه ایران غیر از سرابی نیست
تا میهن کاوه تابوت ضحاک است
این سرزمین از هر اهریمنی پاک است
صدها هزار آرش جان در کمان دارند
تیری اگر کاریست این عاشقان دارند
وقتی هویت را در نام میجوید
هر بی نشان ناچار صد یاوه میگوید
چیزی که در صلح است از جنگ میخواهد
قدرت اصالت نیست فرهنگ میخواهد
ما وارث کوروش فرزند جمشیدیم
پیروز بی برده بت نپرستیدیم
ما ریشه ای دیرین در عشق و خون داریم
مادر شب تاریخ تا صبح بیداریم
وقتی هویت را در نام میجوید
هر بی نشان ناچار صد یاوه میگوید
چیزی که در صلح است از جنگ میخواهد
قدرت اصالت نیست فرهنگ میخواهد
ما وارث کوروش فرزند جمشیدیم
پیروز بی برده بت نپرستیدیم
ما ریشه ای دیرین در عشق و خون داریم
مادر شب تاریخ تا صبح بیداریم

+ نوشته شده در ساعت 14:25 توسط | < type=text/java>GetBC(18); 2 نظر



ای کویر تو بهشت جان من

عشق جاویدان من ایران من

ای ز تو هستی گرفته ریشه ام

نیست جز اندیشه ات اندیشه ام

آرشی داری به تیر انداختن

دست بهرامی به شیر انداختن

کاوه آهنگری ضحاک کش

پتک دشمن افکنی ناپاک کش

رخشی و رستم بر او پا در رکاب

تا نبیند دشمنت هرگز به خواب

مرزداران دلیرت جان به کف

سرفرازن سپاهت صف به صف

+ نوشته شده در ساعت 13:28 توسط | < type=text/java>GetBC(17); نظر بدهید

                                       

خشایار شاه - فاتح آتن در عهد هخامنشیان - محدث بنای آپادانا در تخت جمشید


خشایارشا در سن سی و شش سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت اعظم بابل ویران گشت.خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی‌خواست به این کشور حمله کند. اما حمله یونانیان به حریم ایران و از طرفی یونانیان مقیم دربار ایران  که از حکومت این کشور ناراضی بودند باعث شدکه به یونان یورش برد. در آنزمان در یونان حکومت‌های مستقلی با عنوان دولت شهر بر هریک از بلاد این کشور حکمرانی می‌کرد.


حمله به یونان
سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاه بزرگی که بنا به گفته هرودوت در آن، 46 گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشتند بسیج کرد و در بهار 480 قبل از میلاد به سوی یونان حرکت کرد. عربها، هندی ها، پارسها، مادها، سکاها، فنیقیها، مصری‌ها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکرکشی راه مبالغه نموده‌اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز ذکر کرده‌اند اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد افراد سپاه خشایارشا پانصدهزار نفر بوده که البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و ... در این ارتش خدمت مینمودند.


 نبرد ترموپیل و تصرف آتن
به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ(Carthage)صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی(Thessaly) اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی‌های ایران خسارت وارد کرد. سرانجام در دریای آرتمزیوم(Artemisium) بین کشتی‌های دو سپاه جنگ درگرفت و یونان شکست خوردند. نبرد دیگر در تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی‌ها و اسپارتی‌ها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می‌رفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصداسپارتی و بردگان رزم آورشان زیرا در یونان باستان هر جنگاور یونانی هفت برده دشته است  به اجبار مانده بودند همگی کشته شدند سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایارشاه به سربازانش سالم ماند.


جنگ در خلیج دریایی سالامیس
پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس(Themistocles) معتقد بود که در جزیره سالامیس(Salamis) به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت(Corinth) مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمی‌تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.

نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی‌های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.»در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند

درباره خشایارشا متفاوت با خشایارشاه ???

باید دانست که خشایار شاه صفاتی عالی داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟

خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبه‌هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.

این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (485 تا 465 پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید 


  
نوشته شده در ساعت 23:2 توسط | < type=text/java>GetBC(42); 9 نظر

 


ندانی که ایران نشست من است   ***   جهان سر بسر زیر دست من است

  

همه یکدلانند و یزدان شناس   ***   به نیکی ندارند از بد هراس

 

دریغ است ایران که ویران شود   ***   کنام پلنگان و شیران شود

 

چو ایران نباشد تن من مباد   ***   بر این بوم و بر زنده یک تن مباد

 

همه روی  یکسربجنگ اوریم   ***   جهان بر بد اندیش تنگ اوریم

 

همه سر بسر تن به کشتن دهیم   ***   از ان به که کشور به دشمن دهیم

+ نوشته شده در ساعت 22:30 توسط | < type=text/java>GetBC(41); یک نظر

 

 


 سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان قسمتی از ارمنستان و آذربادگان را تصرف نموده بودند، را با شکستی سخت و تاریخی روبرو ساخت. «ژول سزار» Julius Caesar و «پومپه» Pompee و «کراسوس» Crassus سه تن از سرداران بزرگ روم بودند که کشورهای پهناوری را که به تصرف این دولت درآمده بود، اداره می‌کردند. «کراسوس» فرمانروای شام (سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران و سپس هند را در سر می‌پروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. «کراسوس» با سپاهی مرکب از 42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان را بر دوش داشت به سوی ایران روانه شد و « ارد Orod » ( اشک 13) پادشاه دلاور اشکانی که خود در شرق ایران در حال جنگ با مهاجمین بود ، سورنا فرمانده مورد اعتماد خود را به جنگ رومیها فرستاد. نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از آذربادگان آغاز و تا قلب میان رودان ادامه یافت . در جنگی که در جلگه‌های میان رودان ( بین‌النهرین ) و در نزدیکی شهر کاره Carrhae «حران» روی داد. در جنگ «حران»، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و به یاری سواران پارتی که تیراندازان چیره دستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و دستگیر کند. «کراسوس» و پسرش «فابیوس» Fabius در این جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند. جنگ حران که نخستین جنگ میان ایران و روم به شمار می‌رود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پی‌درپی برای نخستین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آن روز سایه افکند و نام ایران و دولت پارت را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد.،دولت روم در پیشرفت مرزهای خود در شرق، با سد نیرومند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت. پس از پیروزی «سورنا» بر «کراسوس» و شکست روم از ایران، نزدیک به یک سده، رود فرات مرز شناخته شده میان دو کشور گردید و رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام در سپاه خود توجه بیشتری بنمایند.

مرگ سورنا ، باعث شد اروپائیان مرگ او را برگردن اشک سیزدهم بیافکنند تا بدین گونه انتقام از پادشاه مقتدر امپراطوری ایران بگیرند .
و متاسفانه این دسیسه کارگر افتاد بگونه ای که زخم این نیرنگ سپاه ایران را ضعیف و ضعیف تر نمود .
و تا پایان دوره سلسله اشکانی دیگر سپاهی به اقتدار و بزرگی دوران اشک سیزدهم پدید نیامد .
اروپائیان هر گاه در صحنه قدرت نتوانسته اند پیش روند ، دست به حیله گری و دروغ گویی زده اند و فاحش ترین نمونه آن دسایس آنها در طی سلسله اشکانی است...

 

+ نوشته شده در ساعت 18:10 توسط | < type=text/java>GetBC(39); یک نظر

بابک خرم دین دلاور بزرگ آذربایجان، فرمانده مهم ترین و طولانی ترین جنگ های ملی ایرانیان برضد خلفای عباسی است. خرم دینان را پی روان او شمرده اند. اما ایشان پیش از بابک نیز شهرت داشتند. گفته اند که خرم دینان بازماندگان مزدکیان زمان ساسانی بودند که در کوهستان های مرکز و مغرب و شمال غربی ایران می زیستند. اینان معتقد به حلول روح بودند و می گفتند که روح ابومسلم در مبارزان و سرداران ضد عرب حلول می کند. این باور، که عاملی در تداوم مبارزات ایرانیان علیه اعراب بود، در همه فرقه ها و گروه های مبارز در تاریخ ایران بعد از اسلام بخصوص در قرن های نخستین رواج داشت.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در ساعت 15:22 توسط | < type=text/java>GetBC(37); نظر بدهید

 

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها یا کردها می دانند.

«اسکندر مقدونی » در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران ، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه ، پایتخت ایران روانه این شهر گردید . اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد :بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوی پارسه روان شد وخود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه)رادر پیش گرفت ودر تنگه های در بند پارس(برخی آنرا تنگ تک آب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.
در جنگ در بند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند وسپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن وپاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهیان اسکندر ازاین تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. ازاین رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیلThermopyle متوسل شد وبا کمک یک اسیر یونانی از بیراهه وگذراز راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند وآنان رادر محاصره گرفت.
آریوبرزن با 40سوار و5هزار پیاده ووارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره را شکست وبرای یاری به پاتخت به سوی پارسهPersepolice شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» ازراه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش ازرسیدن او به پایتخت،به پارسه دست یافته بودند.آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت ودر حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود،حاضر به تسلیم نشدوآنقدر درپیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه یارانش از پای در افتادندوجنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.
لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدندو نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.
ونکته آخراینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.
ای کاش ما هم بسان آریوبرزن چکه ای میهن پرستی در رگ هایمان جاری باشد .

+ نوشته شده در ساعت 15:1 توسط | < type=text/java>GetBC(36); 2 نظر

                                                                  

 

نوشته اند: زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می رفت. از او پرسید: پسر جان چه می خوانی؟
قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا....
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد. سپس یک سکه زر به پسر داد. او نگرفت.
نادر گفت: چرا نمی گیری؟
گفت:مادرم مرا می زند می گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت:به او بگو نادر داده است. پسر گفت:-مادرم باور نمی کند.
می گوید: نادر مردی سخی است او اگر به تو پول میداد یک سکه نمی داد. زیاد می داد.حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت و به راه افتاد.
از قضا در آن سفر چنانکه مشهور تاریخ است همان گونه که فال نیک زده بود بر حریف خویش- محمد شاه گورکانی- پیروز شد.

+ نوشته شده در ساعت 17:23 توسط | < type=text/java>GetBC(32); یک نظر

 

                                               

    

 

حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد.
فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید و همین طبع و ذوق شاعری و شور و دلبستگی او بر زنده کردن مفاخر ملی، باعث بوجود آمدن شاهکاری برزگ به نام «شاهنامه» شد .
شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می کند .
فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ،
تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود.سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.
و فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.
علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.
همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود.
و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه چادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.
معروف ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه
زال و رودابه است

 ( فردوسی )

 

در این خاک زرخیز ایران زمین              نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و راد بود              کزان کشور آزاد و آباد بود

بزرگی به مردی و فرهنگ بود            گدایی در این بوم و بر ننگ بود

از آن روز دشمن به ما چیره گشت      که ما را روان و خردتیره گشت

از آن روز این خانه ویرانه شد               که نام آورش مرد بیگانه شد

بسوزد گرت در آتش جان و تن             به از بندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگیست                   دوصد بار مردن به از زندگیست

 

+ نوشته شده در ساعت 16:23 توسط | < type=text/java>GetBC(30); 2 نظر

 

                                                                       

 

 

منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم

 

+ نوشته شده در ساعت 20:34 توسط | < type=text/java>GetBC(27); 3 نظر

 



  

آزادمرد آزادمردان و قهرمان تاریخ ایران

آزاد مرد آزادمردان و قهرمان تاریخ ایران و جهان

"کوروش آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم و همواره بیدار خواهیم ماند"

+ نوشته شده در ساعت 11:21 توسط | < type=text/java>GetBC(47); یک نظر

ملک ایران مملو از مردانگیست

جنگه با ایرانیان دیوانگیست

عدل کورش شاه شاهان جهان

غرغ حیرت می کند پیغمبران

داریو شش مظهر آبادیست

شاه شاهان جهان ایرانیست

آریو برزن نماد غیرت است

افتخار مردم این ملت است

مهردادش دشمن یونانیان

سر بلند از نام او ایرانیان

یزد گردش دشمن هر تازی است

جنگ او با تازیان تاریخی است

فاتح و دشمن ستیزش سورناست

دشمن هر نانجیبش سورناست

+ نوشته شده در ساعت 0:19 توسط | < type=text/java>GetBC(46); نظر بدهید

یک مورخ  فرانسوی

 

در نوشته های خود می نویسد

 

آن زمان که ما اوروپایی ها  درزندگی نیمه

 

وحشی خود میان چادرها زندگی می کردیم

 

در امپراتوری بزرگ ایران توسط کورش بزرگ

 

حکومتی برقرار بود  که مفاد آئین مدنی او

 

بعنوان منشور جامعه مدنی امروز دنیا

 

مورد استفاده قرار می گیرد

+ نوشته شده در ساعت 0:15 توسط | < type=text/java>GetBC(45); نظر بدهید



به‌نام آن‌که در شانش کتاب است    چــراغ راه دیـنــش آفتــاب اســت

مـــهیـــن دســتور دربــار خـدایـی    شــــــرف بخــش نـــژاد آریــــایـی

دوتا گــــردیده چـــرخ پیـر را پشت    پی پـــوزش بـه پیـش نام زرتشـت

بــه زیــر سـایـه نـامــش تــوانـــی    رسـید از نــو بـه دور باســتانــــی

ز هــاتف بشــنود هر کس پیامش    چو عـارف جان کند قربـان نامــش

شـفق چون سر زند هر بامـدادش    پی تـــعظیم خـور، شــادم بیـادش

چومن‌ گر‌دوست‌داری‌کشور‌خویش    ستایــش بایــدت پیـغمبر خویش

بــه ایمــــانی ره بیــگانــه جویــی    رها کن، تا بــه کی بــی آبـــرویی

به قرن بیـست گـــــر در بنــد آیی    همان به، دیـن بـــهدینان گـــرایی

به‌چشم عقل، آن‌دین‌را فروغ‌است    که خود بنیـان کن دیـو دورغ است

چون دین کردارش و گـفتـار و پندار    نـکو شـد بـهـتر از یـک دیــن پــندار

در آتشـــکده دل بر تــــو بــاز است    درآ کاین خانه سـوز و گــداز اسـت

هر آن دل کـه نباشـد شعـلـه‌افروز    به حال ملک و ملت نیست دلـسوز

در این آتــش اگـــر مامــن گزیــنـی    گلستـان چـون خلیل، ایران ببینی

دراین‌کشورچو‌شد‌این‌شعله‌خاموش    فتـــادی دیگ مــلیت هـم از جوش

تو را این آتش اسباب نجــات است    در این آتش، نهان آب حیـات است

چنان یکسـر سراپای مرا سـوخـت    که باید ســـوختن را از مـن آموخت

اگرچه ازمن به‌جز‌خاکستری‌نیست    برای گــرمی یک قرن کافی اسـت

چو انــدر خاک خــفتم زود یــا دیـــر    توانی‌‌‌‌‌‌‌‌جست از‌آن‌خاکستـر، اکسیر

بـه دنیـا بس همــین یک افتـــخـارم    کــه یـــک ایــــرانـــــی والاتبـ‌‌ـــــارم

به خون دل نیم زین زیسـت، شادم    که زردشتـــی بـــود خــون و نـژادم

در دل باز چــــون گـــوش تـــو و راه    بــــود مســـدود، بـاید قصـه کـوتــاه

کنونت نیـست چون گوش شـنفتن     مـرا هـــم گفتـــه‌هـا بـایـد نـهفــتن


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ